جدول جو
جدول جو

معنی رانکی - جستجوی لغت در جدول جو

رانکی
تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردم، قشقون، پال دم
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
فرهنگ فارسی عمید
رانکی
(نَ)
آن جزء از پشت ستور بارکش که در میان کمر و دم واقع شده. (ناظم الاطباء) ، آن قسمت از پالان که میان کمر و دم ستور بارکش را می پوشاند. (ناظم الاطباء). قسمتی از یراق اسب. (یادداشت مؤلف). نواری پهن که زیر دم خر و اسب و قاطر افتد. (از یادداشت مؤلف). تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور قرار گیرد. پاردم. تسمۀ چرمی که از دو سوی پالان را بهم متصل کند و بر روی دو ران ستور زیر دم ستور افتد. و رجوع به رانگی در همین لغت نامه شود.
- دست برانکیش نمیرسد، مزاحی نزدیک بدشنام است که بجای دست بدامنش نمیرسد گویند. رانکی قسمی از ساز است که بر دو ران افتد. (امثال و حکم دهخدا ج 2ص 806).
- رانکی کسی بو دادن، مذهب و دینی دیگر به نهانی گرفتن. (یادداشت مؤلف).
- ، جاسوس بودن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رانکی
تسمه عقب پالان که بر ران چارپا قرار گیرد پار دم
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
فرهنگ لغت هوشیار
رانکی
((نَ))
تسمه عقب پالان که بر ران چهارپا قرار گیرد، پاردم
رانکی کسی بودن: کنایه از منحرف شدن از جاده عفاف یا دیانت
تصویری از رانکی
تصویر رانکی
فرهنگ فارسی معین
رانکی
بند کفل اسب که از جنس تسمه ای چرمی است و از زیر دم به پالان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یانکی
تصویر یانکی
ینگی دنیایی، امریکایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راوکی
تصویر راوکی
راوقی، برای مثال بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی / پر کن قدح ز بادۀ گلرنگ راوکی (ظهیرالدین فاریابی - ۲۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
ران. نعت فاعلی از ریشه ’رنو’ و اعلال شدۀ آن ’ران’ می باشد. شخص پیوسته نگرنده بسوی چیزی. (ناظم الاطباء). و رجوع به ران (نن شود
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای از طوایف کرد، (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 105)
لغت نامه دهخدا
نامی است که مردم انگلستان به استهزا به مردم اتازونی داده اند و سپس از طرف جنوبی های آمریکا به شمالیها داده شده و اکنون در همه جا این نام از روی استهزا و خشم به امریکائیان اطلاق میشود، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ کا)
کشنده تر. مجروح کننده تر:
و صار فواته اذکی و انکی
علی جنبی من وخز الردینی.
(از تاریخ بیهق ص 244)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز در 16هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاوری راه رامهرمز به خلف آباد، این ده در دشتی گرمسیر و مالاریایی واقع شده است و سکنۀ آن 100 تن میباشد، آب آن از چشمۀ تأمین میشود و محصول عمده اش: غلات، برنج، کنجد، بزرک، و شغل اهالی کشاورزی است و خود از طایفۀ بیگدلی هستند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ لیدن ص 539) آن را جزو طوایفی شمرده که در عهد پادشاهی هزارسف بلرستان آمده اند، و کیهان در جغرافیای سیاسی ص 74 گوید: شعبه یی از طایفۀ بابادی هفت لنگ بختیاری است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
قبیله ای است. (منتهی الارب). ابن عباد گفته است آن قبیله ای است ولی معلوم نشد که از عرب یا عجم است گمان میرود که ازعجم باشد. در هند گروهی از کفار هست که رانا نامیده می شوند شاید منسوب بدانان باشد با افزودن کاف بر قیاس قاعده آن زبان. (از تاج العروس در مادۀ رنک)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به ران که نسبت اجدادی است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
راندن، سوق دادن، روانه کردن، اما همیشه بصورت جزء دوم کلمه مرکب با کلمات مناسب ترکیب شود مانند: حکمرانی، کشتیرانی، کامرانی، هوسرانی، شهوترانی و غیره، که عمل حکمران و کشتیران و ... باشد،
- اتوبوسرانی، عمل اتوبوسران، راندن اتوبوس، هدایت کردن اتوبوس،
- ، فن راندن اتوبوس، فنون و قواعد راندن اتوبوس،
- ، مؤسسۀ حمل مسافر بوسیلۀ اتوبوس، بنگاه مسافربری بااتوبوس،
- اتومبیل رانی، عمل اتومبیل ران، کار رانندۀ اتومبیل،
- ، فن راندن اتومبیل، و رجوع به اتوبوس رانی و راندن اتومبیل و راندن اتوبوس در ذیل راندن، در همین لغت نامه شود،
، انجام دادن، بکار بستن، عمل کردن:
- حکمرانی، عمل حکمران، حکومت کردن، فرمانروایی، فرمان راندن،
- شهوترانی، عمل شهوتران، هوسرانی، انجام دادن کار از روی شهوت و هوی و هوس، بوالهوسی،
- ، زیاده روی کردن در امور جنسی، و رجوع به شهوت راندن در ذیل راندن و شهوت در همین لغت نامه شود،
- عشرت رانی،عمل عشرت ران، خوشگذرانی، عیش رانی، و رجوع به عیشرانی و عشرت در همین لغت نامه شود،
- عیش رانی، عشرت رانی، با خوشی و عیش زندگی کردن، رجوع به عیش رانی و عیش راندن و عیش در همین لغت نامه شود،
- کامرانی، عمل کامران، کامیابی، کامگاری، شادکامی:
چو بر بارگی کامرانیش داد
بهم پهلوی پهلوانیش داد،
سعدی،
بشادی پی کامرانی گرفت،
سعدی،
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی خواهد که خواهانش تو باشی،
فخرالدین عراقی،
و رجوع به کام و ترکیبات آن شود،
- کشتیرانی، عمل کشتیران،
، حمل کالا بوسیلۀ کشتی، حمل مسافر با کشتی،
- ، فن راندن کشتی، و رجوع به کشتی راندن در ذیل راندن، و نیز مادۀ کشتی رانی در همین لغت نامه شود،
- ملکرانی، حکومت، حکمرانی، فرمانروایی، سلطنت، فرمانفرمایی:
از آن بهره ورتر در آفاق کیست
که در ملکرانی بانصاف زیست،
سعدی،
و رجوع به ملک و ملکرانی شود،
- هوسرانی، شهوترانی، بوالهوسی، کارها از روی هوی و هوس کردن، ورجوع به ترکیبات مزبور در ردیف هر یک شود،
،
منسوب و متعلق به ران و فخذ، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ملکه و زن راجه، (ناظم الاطباء)، زن حاکم هندوان را خوانند، (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
ابوسعید ولید فرزند کثیر رانی، او از ربیعه بن ابی عبدالرحمان الرأی و ضحاک بن عثمان و دیگران روایت دارد، و ابوسعید اشج و سلیمان بن ابی شیخ و دیگران از او روایت کرده اند. (ازاللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است در ترکستان که دارای معادن طلا ونقره است، (از نزهه القلوب ج 3 ص 195 و 201 و 202)
لغت نامه دهخدا
از مورخان نامی آلمان که بسال 1795م، در شهر ویه بدنیا آمد و بسال 1886م، درگذشت، رانک در تاریخ آلمان تا زمان رفرم کتابی در 36جلد تألیف کرد و از لحاظ روشن ساختن وقایع تاریخی خدمت بسزایی بدان کشور انجام داد و از این رهگذر شهرت عظیمی بدست آورد، (از قاموس الاعلام ترکی) (لاروس)
لغت نامه دهخدا
در پنج فرسخ و نیم میانۀ جنوب و مشرق فهلیان است که جزء بلوک ممسنی فارس است، (از فارسنامۀ ناصری گفتار دوم ص 304)، و رجوع به راشک بلوط جهانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رانکی. پاردم. تلفظی از رانکی. منسوب به ران. نواری پهن از چرم یا پارچه های ضخیم پشمی که در پشت ران و زیر کفل چارپایان (خر، استر، یابو) بندند و صحیح آن ’رانکی’ است یعنی مربوط به ران. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(نِ کی ی)
شاطر. (اقرب الموارد). شوخ بیباک. (منتهی الارب). شوخ و بیباک و شاطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رانکی. پاردم. (آنندراج) :
وسمه بر ابرو چو کشیدی شلف (زن بدکاره)
رانگی اشتر خورده علف.
؟ (ازآنندراج).
و رجوع به رانکی شود
لغت نامه دهخدا
عزیزبک، درحلب بدنیا آمد و در قاهره سکنی گزید و از وکلای دادگستری بود، او راست: 1- ’خواطر خواطر’ که در مطبعۀ اخبار در 100 صفحه بچاپ رسیده است، 2- ’رسائل فی الوقف’ کتابی است مشتمل بر شش رساله که اکثر آنها را در المقطم بچاپ رسانده است، عمرلطفی آنها را جمع و باگذاردن مقدمۀ مختصری بر آن در مطبعۀ اخبار بسال 1907 میلادی در 60 صفحه چاپ کرد، 3- ’الطعن فی الاحکام بطریق النقض والابرام’ کتابی است که نویسندۀ آن ارنست ودهلس است و خانکی به عربی برگردانده، این کتاب از تجدید نظرهای مربوط بدعاوی جنائی بحث میکند، و در مطبعۀ معارف بسال 1900 میلادی چاپ شده است، 4- ’قضایا المحاکم فی مسائل الاوقاف’، بمصر در سال 1908 میلادی طبع شده است، 5- ’ماهنا و ماهنالک’ کتابی است در مسائل تشریعی، 6- ’مجموعۀ مذاکرات’ مجموعه ای است حاوی ده یادداشت درباره ده دعوی که او در آنها شرکت کرده و بمصر بسال 1912 میلادی چاپ شده است، (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
نام قصبه و مرکز بخش است در سرزمین بنگالۀ هند واقع در 326هزارگزی شمال باختری کلکته، اطراف این شهر باغهای زیبا و مرغزارهای فرح انگیز و دلگشا دارد، این قصبه در کنار راه آهن کلکته - اﷲآباد قرار گرفته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری رامکی ساکن بغداد، که از عبدالله بن احمد بن حنبل و ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنید و حاکم ابوعبدالله از او روایت دارد. او در سال 743 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
راوک. صاف و پالوده:
بگذشت ماه و روز بخیر و مبارکی
پر کن قدح ز بادۀ گلرنگ راوکی.
ظهیر فاریابی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
رامگا، رانگا، اصطلاح مطبعه است و آن بر سینی مانندی اطلاق شود که صفحات چیده شدۀ حروف را برای نقل از مکانی بمکان دیگر بر روی آن قرار دهند و ظاهراً کلمه روسی است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
منسوب به رامک جد ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری رامکی
لغت نامه دهخدا
تصویری از رانی
تصویر رانی
سوق دادن، روانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوکی
تصویر راوکی
آنچه که از راوق گذشته باشد، شراب صاف بیدرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یانکی
تصویر یانکی
نامی تحقیرآمیز برای آمریکاییان خاصه نظامیان آمریکا
فرهنگ فارسی معین
مربوط به بانک، کارمند بانک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
با دست راست، راستی و درستی
فرهنگ گویش مازندرانی