جدول جو
جدول جو

معنی رانون - جستجوی لغت در جدول جو

رانون
نان روغنی که به عنوان ره توشه ی مسافرین مورد استفاده قرار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حانون
تصویر حانون
(پسرانه)
صاحب نعمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راندن
تصویر راندن
راه بردن و به رفتن واداشتن چهارپایان یا سپاه یا لشکر و مانند آن ها، به حرکت درآوردن وسیلۀ نقلیه
بیرون کردن، طرد کردن، از پیش خود دور کردن
کنایه از اجرا کردن، کنایه از جاری ساختن، روان کردن
کنایه از گفتن، بیان کردن
کنایه از انجام دادن، کردن
کنایه از به همراه بردن
کنایه از گذراندن، سپری کردن
کنایه از قرار دادن تیر در کمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رانین
تصویر رانین
شلوار، برای مثال چرا پیچد مگس دستار فوطه / چرا پوشد ملخ رانین دیبا (خاقانی - ۲۷)، نوعی زره که در قدیم هنگام جنگ بر تن می کردند و روی ران ها را می پوشانید
فرهنگ فارسی عمید
عنصر بی رنگ گازی که از تجزبۀ رادیوم به دست می آید و در پرتودرمانی برای درمان سرطان به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کانون
تصویر کانون
محل گردآمدن گروهی با هدف خاص، انجمن، مرکز، در علم فیزیک نقطه ای در آینه یا عدسی که پرتوهای نور در آن به هم می رسند، آتشدان، آتش خانه، منقل، کوره، نام دو ماه از ماه های سریانی یا رومی، مطابق دسامبر و ژانویه، برای مثال گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون / نهاده با تو هر امروز وعدۀ فردا (انوری - ۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانون
تصویر قانون
دستورها، مقررات و احکامی که از طرف دولت و مجلس برای برقراری نظم و اداره کردن امور جامعه وضع شود
رسم، آیین، روش
اصل اثبات شده در یک علم مثلاً قانون نیوتن، قانون علیت
از آلات موسیقی شبیه سنتور که خرک های متعدد دارد و با مضراب هایی بر انگشتان دست نواخته می شود
قانون اساسی: قانونی که پایه و اساس همۀ قانون های مملکت و حکومت است
فرهنگ فارسی عمید
وادیی است میان مدینه و قبا، (منتهی الارب)، وادیی است که میان سد عبداﷲ عثمانی و سدنا و الحرهقرار دارد و به بطحان در دار بنی زریق متصل است، چاه ذروان که در آن سحری برای حضرت رسول دفن گردید در این وادی قرار دارد، (ازتاج العروس در مادۀ رن ّ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راتون
تصویر راتون
کوته بالا زن لاتینی تازی گشته گورخرس
فرهنگ لغت هوشیار
شلوار، زرهی که در روز جنگ بدان رانها را می پوشاندند. توضیح: بعضی این کلمه را بکسر نون خوانند مرکب از: ران یین (نسبت) ولی چون در تازی) رانان (و) رانین (بصیغه تثنیه آمده صحیح آنست که به فتح نون خوانده شود و قول انوری نیز موید این تلفظ است:) حسام دولت و دین ای خدای داده ترا جمال احمد وجود علی و خلق حسین اگر چه بط و همایم کند کرامت تو بچه ک بزیور (بزینت) مسحی و زینت رانین (دیوان انوری چاپ تبریز ص 255 با مقابله با نسخه خطی کتابخانه دهخدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راندن
تصویر راندن
دور کردن، طرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اصل، مرام است کلی که بر همه جزئیاتش منطبق گردد و احکام جزئیات از آن شناخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشخانه، و بمعنی قاعده و قانون نیز میباشد، مرکز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانون
تصویر قانون
قاعده، آیین، اصل و مقیاس چیزی، مقررات و احکام دولتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانون
تصویر کانون
آتشدان، منقل، نام دو ماه از ماه های رومی، انجمن، باشگاه، در فارسی مرکز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قانون
تصویر قانون
یکی از آلات موسیقی شبیه به سنتور که با انگشتان دست نواخته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راندن
تصویر راندن
((دَ))
بیرون کردن، راه انداختن چهارپا، طرد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رانین
تصویر رانین
((نَ یا نِ))
شلوار، نوعی زره، که هنگام جنگ ران ها را با آن می پوشانیدند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کانون
تصویر کانون
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راندن
تصویر راندن
دفع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قانون
تصویر قانون
آسا، فردید، دات، دادستان، فرسار، دادیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قانون
تصویر قانون
Rule, Law
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راندن
تصویر راندن
Herd
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قانون
تصویر قانون
lei, (PT) regra
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راندن
تصویر راندن
собирать в стадо
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راندن
تصویر راندن
zusammentreiben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قانون
تصویر قانون
Gesetz, (DE) Regel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قانون
تصویر قانون
prawo, (PL) zasada
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راندن
تصویر راندن
збирати стадо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قانون
تصویر قانون
закон , правило
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راندن
تصویر راندن
zganiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قانون
تصویر قانون
закон , правило
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راندن
تصویر راندن
群集
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راندن
تصویر راندن
reunir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راندن
تصویر راندن
radunare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی