- راندن
- دفع
معنی راندن - جستجوی لغت در جدول جو
- راندن
- دور کردن، طرد کردن
- راندن
- راه بردن و به رفتن واداشتن چهارپایان یا سپاه یا لشکر و مانند آن ها، به حرکت درآوردن وسیلۀ نقلیه
بیرون کردن، طرد کردن، از پیش خود دور کردن
کنایه از اجرا کردن، کنایه از جاری ساختن، روان کردن
کنایه از گفتن، بیان کردن
کنایه از انجام دادن، کردن
کنایه از به همراه بردن
کنایه از گذراندن، سپری کردن
کنایه از قرار دادن تیر در کمان
- راندن ((دَ))
- بیرون کردن، راه انداختن چهارپا، طرد کردن
- راندن
- собирать в стадо
- راندن
- zusammentreiben
- راندن
- збирати стадо
- راندن
- zganiać
- راندن
- reunir
- راندن
- radunare
- راندن
- arriar
- راندن
- rassembler
- راندن
- verzamelen
- راندن
- झुंड बनाना
- راندن
- mengumpulkan kawanan
- راندن
- לאסוף
- راندن
- 群れを集める
- راندن
- 무리를 짓다
- راندن
- sürü haline getirmek
- راندن
- kutunga
- راندن
- รวมฝูง
- راندن
- ঝাঁকানো
- راندن
- ریوڑ بنانا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاره کردن چاک دادن دریدن شکافتن
جر زدن، پاره کردن
به چرا واداشتن، گردش حیوانات در علفزار
پرتاب کردن، پرواز دادن
گردش دادن حیوانات علف خوار در علف زار برای چرا، به چرا وا داشتن، وادار به چریدن کردن
چیزی را روی زمین لغزاندن و به جلو حرکت دادن، سر دادن
پرواز دادن، پرتاب کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن
به زبان آوردن کلمه به صورت ناگهانی و بداهه
به طور ناگهانی کسی را بیدار کردن