بصیغۀ تثنیه درویشی و پیری سخت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). در اساس است: نزل به الامران الهرم و المرض. و گفته اند آن دو صبر و ثفا است که خردل باشد. (از اقرب الموارد). صبر و ثفا. (منتهی الارب). صبر زرد و سپندان. (ناظم الاطباء)
بصیغۀ تثنیه درویشی و پیری سخت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). در اساس است: نزل به الامران الهرم و المرض. و گفته اند آن دو صبر و ثفا است که خردل باشد. (از اقرب الموارد). صبر و ثفا. (منتهی الارب). صبر زرد و سپندان. (ناظم الاطباء)
در بعضی مآخذ آمده، کنایه از آفتاب و روز است: از پشت سیاه زین فروکرد بر زردۀ گامران برافکند، خاقانی، و در بعضی نسخ ’کامران’ آمده و مؤلف برهان در ’زردۀ کامران’ آورده کنایه از آفتاب و روز است و ’زرده’ خود بمعنی ’اسبی است زردرنگ’، (برهان)، و اگر ’گامران’ صحیح باشد نعت فاعلی مرخم است بجای گام راننده (گام زننده) که همان اسب باشد
در بعضی مآخذ آمده، کنایه از آفتاب و روز است: از پشت سیاه زین فروکرد بر زردۀ گامران برافکند، خاقانی، و در بعضی نسخ ’کامران’ آمده و مؤلف برهان در ’زردۀ کامران’ آورده کنایه از آفتاب و روز است و ’زرده’ خود بمعنی ’اسبی است زردرنگ’، (برهان)، و اگر ’گامران’ صحیح باشد نعت فاعلی مرخم است بجای گام راننده (گام زننده) که همان اسب باشد
از بلوکات استرآباد (گرگان) است که دارای 34 آبادی و 9 فرسخ مساحت میباشد، مرکز آن رامیان و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به صحرای ترکمن و حاجی لر، از جنوب بکوهستان شاهرود و بسطام و از خاور به فندرسک محدود است، جمعیت تقریبی بلوک 8445تن میباشد، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 310)، دیه های رامیان عبارتند از: گل چشمه (سابقاً دره ویه نامیده میشده) اسپرنجان، جوزچال، کبودچشمه، خاندوز، کومیان، لیرو، میرمحله، نرگس چال، نوده اسماعیل خان ’118’ (نوده میر سعداﷲخان) (نوده علی نقی خان)، پاقلعه، پلرم رامیان (در ناحیه ای که محصور بدو تپۀ مستور از جنگل است بنام کوه خوش ییلاق)، زری، سیدکلا، سوخته سرا، توران، وطن، کوههای رامیان عبارتند از: آسمیان که قلعۀ پوران درآنجاست، نیلاکوه در جنوب چکور، در میان ایندو محلی است که تپۀ تخت رستم در آنجاست، این کوه گاهی ماران کوه و ایلان کوه خوانده میشود، قلعۀ ماران، در میان چمنزاری واقع است و راه باریکی که بآنجا منتهی میشود در مقابل مهاجمان به آسانی قابل دفاع است، (از ترجمه سفرنامۀ مازندان و استرآباد رابینو ص 171)
از بلوکات استرآباد (گرگان) است که دارای 34 آبادی و 9 فرسخ مساحت میباشد، مرکز آن رامیان و حدود آن بشرح زیر است: از شمال به صحرای ترکمن و حاجی لر، از جنوب بکوهستان شاهرود و بسطام و از خاور به فندرسک محدود است، جمعیت تقریبی بلوک 8445تن میباشد، (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 310)، دیه های رامیان عبارتند از: گل چشمه (سابقاً دره ویه نامیده میشده) اسپرنجان، جوزچال، کبودچشمه، خاندوز، کومیان، لیرو، میرمحله، نرگس چال، نوده اسماعیل خان ’118’ (نوده میر سعداﷲخان) (نوده علی نقی خان)، پاقلعه، پلرم رامیان (در ناحیه ای که محصور بدو تپۀ مستور از جنگل است بنام کوه خوش ییلاق)، زری، سیدکلا، سوخته سرا، توران، وطن، کوههای رامیان عبارتند از: آسمیان که قلعۀ پوران درآنجاست، نیلاکوه در جنوب چکور، در میان ایندو محلی است که تپۀ تخت رستم در آنجاست، این کوه گاهی ماران کوه و ایلان کوه خوانده میشود، قلعۀ ماران، در میان چمنزاری واقع است و راه باریکی که بآنجا منتهی میشود در مقابل مهاجمان به آسانی قابل دفاع است، (از ترجمه سفرنامۀ مازندان و استرآباد رابینو ص 171)
ابوجعفر محمد بن جعفر بن ابراهیم بن عیسی رامرانی، فقیه اخباری بود و اخبار بسیار بدو منسوب است، برای بدست آوردن احادیث و اخباربعراق و شام و مصر و حجاز سفر گزید و از حسن بن سفیان و ابوجعفر طبری و دیگران روایت کرد و حاکم ابوعبداﷲ از وی روایت دارد، او بسال 360 هجری قمری در قریۀ رامران درگذشته است، (از لباب فی تهذیب الانساب ج 1)
ابوجعفر محمد بن جعفر بن ابراهیم بن عیسی رامرانی، فقیه اخباری بود و اخبار بسیار بدو منسوب است، برای بدست آوردن احادیث و اخباربعراق و شام و مصر و حجاز سفر گزید و از حسن بن سفیان و ابوجعفر طبری و دیگران روایت کرد و حاکم ابوعبداﷲ از وی روایت دارد، او بسال 360 هجری قمری در قریۀ رامران درگذشته است، (از لباب فی تهذیب الانساب ج 1)
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است، (فرهنگ نظام)، بهره مند و کامیاب در هر عزم و آرزویی، (ناظم الاطباء)، سعادتمند پیروز و موفق، (ولف) : که من بودم اندر جهان کامران مرا بود شمشیر و گرز گران، فردوسی، بجان تو ای خسرو کامران کجا بردم این خود بدل در گمان، فردوسی، ای بر همه هوای دل خویش کامکار ای بر همه مراد دل خویش کامران، فرخی، شاد بادی بر هواها کامران و کامکار شاه باشی بر زمانه کامجوی و کامران، فرخی، بر همه شادی تو بادی شادخوار و شادمان بر همه کامی تو بادی کامران وکامکار، فرخی، گفتم ملک محمد محمود کامکار گفتا ملک محمد محمود کامران، فرخی، پیداست به عقل و ز حس پنهان گرچه نه خداوند کامران است، ناصرخسرو، هر عقده که روزگاربندد دست شه کامران گشاید، خاقانی، شاه مغرب کامران ملک باد آفتاب خاندان ملک باد، خاقانی، یاروانهای فریبرز و منوچهر از بهشت نور و فر بر فرق شاه کامران افشانده اند، خاقانی، خاقانی خاک جرعه چین است جام زر شاه کامران را، خاقانی، سخت بر زرهای انجم در ترازوی فلک نقش نام اخستان کامران انگیخته، خاقانی، توانگرا چو دل و دست کامرانت هست بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی، سعدی، اگر کشورخدای کامران است و گر درویش حاجتمند نان است، سعدی (گلستان)، و گر کامرانی درآید ز پای غنیمت شمارند فضل خدای، سعدی، یکی امروز کامران بینی دیگری را دل از مجاهده ریش، سعدی، یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت، حافظ، برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت، حافظ، خدیو زمین پادشاه زمان مه برج دولت شه کامران، حافظ، ، خجسته، (ناظم الاطباء)، پیروز، مسعود: ترا اندر جهان رستنی خواند از ارکان کردگار کامرانت، ناصرخسرو، جام گیر و جای دار و نام جوی و کام ران بت فریب و کین گدازو دین پژوه و ره نمای، منوچهری، کاندر سنه ثون اختر سعد در طالع کامران ببینم، خاقانی، نایب سلطان هدی، احمشاد کوست در اقلیم کرم کامران، خاقانی، حکم شان باطل تر است از علمشان کاختران را کامران دانسته اند، خاقانی، هر پنج نماز چون کنی روی سوی در کامران کعبه، خاقانی، شیر سیاه معرکه خاقان کامران باز سفید مملکه بانوی کامکار، خاقانی، بس طربناکم ندانند این طربناکی ز چیست کز سعود چرخ بخت کامران آورده ام، خاقانی، مهتر بسی بود نه همه چون تو کامران گلها بسی بود نه همه همچو کامکار، سوزنی، ، بااقبال و نیکبخت و سعادتمند، (ناظم الاطباء)، خوشبخت، خوش اقبال، خوش زندگانی: جمشید ملک نظیر بلقیس جز بانوی کامران ندیده ست، خاقانی، ، عیاش، با هوی وهوس، (ناظم الاطباء)
کسی که هرچه بخواهد برایش مهیا شود و کسی که در عشرت است، (فرهنگ نظام)، بهره مند و کامیاب در هر عزم و آرزویی، (ناظم الاطباء)، سعادتمند پیروز و موفق، (ولف) : که من بودم اندر جهان کامران مرا بود شمشیر و گرز گران، فردوسی، بجان تو ای خسرو کامران کجا بردم این خود بدل در گمان، فردوسی، ای بر همه هوای دل خویش کامکار ای بر همه مراد دل خویش کامران، فرخی، شاد بادی بر هواها کامران و کامکار شاه باشی بر زمانه کامجوی و کامران، فرخی، بر همه شادی تو بادی شادخوار و شادمان بر همه کامی تو بادی کامران وکامکار، فرخی، گفتم ملک محمد محمود کامکار گفتا ملک محمد محمود کامران، فرخی، پیداست به عقل و ز حس پنهان گرچه نه خداوند کامران است، ناصرخسرو، هر عقده که روزگاربندد دست شه کامران گشاید، خاقانی، شاه مغرب کامران ملک باد آفتاب خاندان ملک باد، خاقانی، یاروانهای فریبرز و منوچهر از بهشت نور و فر بر فرق شاه کامران افشانده اند، خاقانی، خاقانی خاک جرعه چین است جام زر شاه کامران را، خاقانی، سخت بر زرهای انجم در ترازوی فلک نقش نام اخستان کامران انگیخته، خاقانی، توانگرا چو دل و دست کامرانت هست بخور ببخش که دنیا و آخرت بردی، سعدی، اگر کشورخدای کامران است و گر درویش حاجتمند نان است، سعدی (گلستان)، و گر کامرانی درآید ز پای غنیمت شمارند فضل خدای، سعدی، یکی امروز کامران بینی دیگری را دل از مجاهده ریش، سعدی، یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت، حافظ، برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت، حافظ، خدیو زمین پادشاه زمان مه برج دولت شه کامران، حافظ، ، خجسته، (ناظم الاطباء)، پیروز، مسعود: ترا اندر جهان رستنی خواند از ارکان کردگار کامرانت، ناصرخسرو، جام گیر و جای دار و نام جوی و کام ران بت فریب و کین گدازو دین پژوه و ره نمای، منوچهری، کاندر سنه ثون اختر سعد در طالع کامران ببینم، خاقانی، نایب سلطان هدی، احمشاد کوست در اقلیم کرم کامران، خاقانی، حکم شان باطل تر است از علمشان کاختران را کامران دانسته اند، خاقانی، هر پنج نماز چون کنی روی سوی در کامران کعبه، خاقانی، شیر سیاه معرکه خاقان کامران باز سفید مملکه بانوی کامکار، خاقانی، بس طربناکم ندانند این طربناکی ز چیست کز سعود چرخ بخت کامران آورده ام، خاقانی، مهتر بسی بود نه همه چون تو کامران گلها بسی بود نه همه همچو کامکار، سوزنی، ، بااقبال و نیکبخت و سعادتمند، (ناظم الاطباء)، خوشبخت، خوش اقبال، خوش زندگانی: جمشید ملک نظیر بلقیس جز بانوی کامران ندیده ست، خاقانی، ، عیاش، با هوی وهوس، (ناظم الاطباء)
گیاهی است که از ملک چین آورند و مامیران هم گویندش، سفیدی ناخن و سفیدی چشم را زایل کند. (برهان قاطع). دوائی است که از چین آرند. (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مامیران است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
گیاهی است که از ملک چین آورند و مامیران هم گویندش، سفیدی ناخن و سفیدی چشم را زایل کند. (برهان قاطع). دوائی است که از چین آرند. (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مامیران است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
داروی مرکبی است از ساخته های یکی از پزشکان ایران. (از ضریر انطاکی ص 170). داروی هندی است و گفته شده است آن اسم پزشک هندی است که آن معجون را ساخته است. این دارو اثرش بر اعضای تناسلی است. (از بحر الجواهر). احتمال دارد تصحیف زامهران باشد. رجوع به زامهران در همین لغت نامه شود
داروی مرکبی است از ساخته های یکی از پزشکان ایران. (از ضریر انطاکی ص 170). داروی هندی است و گفته شده است آن اسم پزشک هندی است که آن معجون را ساخته است. این دارو اثرش بر اعضای تناسلی است. (از بحر الجواهر). احتمال دارد تصحیف زامهران باشد. رجوع به زامهران در همین لغت نامه شود
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 22هزارگزی شمال گهواره کنار راه فرعی تفنگچی به سنجابی ناحیه ای است کوهستانی سردسیر دارای 700 تن سکنه میباشد کردی و فارسی زبانند، از چشمه مشروب میشود محصولاتش غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات، جزئی توتون و میوجات، اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند از تیره تفنگچی هستند، در چهار محل نزدیک بهم واقع بنام کامران عزیز کیانی، کامران عزیز کاکاخان، کامران بیک رضا، کامران رحمان مشهورند، زمستان عده قلیلی از گله داران گرمسیر جگیران و دهاب میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 22هزارگزی شمال گهواره کنار راه فرعی تفنگچی به سنجابی ناحیه ای است کوهستانی سردسیر دارای 700 تن سکنه میباشد کردی و فارسی زبانند، از چشمه مشروب میشود محصولاتش غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات، جزئی توتون و میوجات، اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند از تیره تفنگچی هستند، در چهار محل نزدیک بهم واقع بنام کامران عزیز کیانی، کامران عزیز کاکاخان، کامران بیک رضا، کامران رحمان مشهورند، زمستان عده قلیلی از گله داران گرمسیر جگیران و دهاب میروند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)