جدول جو
جدول جو

معنی راغم - جستجوی لغت در جدول جو

راغم
(غِ)
راغم انف یا راغم الانف، ذلیل. ج، رغم الا نوف: لنا الفضل فی الدنیا وانفک راغم ٌ. (از اقرب الموارد). کسی که بینی او بکثافت مالیده شده باشد، در اصطلاح امروزی به کسی گویند که در کار یا مطلب مورد علاقه و اشتیاق خود بسختی شکست داده شود.
- راغم داغم، از اتباع است. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
راغم
خشمگین، گریزنده، ناخشنود، ناپسنددان
تصویری از راغم
تصویر راغم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضراغم
تصویر ضراغم
ضرغام، شیر درنده، دلاور، شجاع، قوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راحم
تصویر راحم
کسی که رحمت می آورد، رحم کننده، بخشاینده، آمرزنده، مهربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راقم
تصویر راقم
نویسنده، محرر، محرر کتاب یا نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رغام
تصویر رغام
خاک، خاک نرم، ریگ آمیخته با خاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راغب
تصویر راغب
رغبت کننده، خواهان، مایل
فرهنگ فارسی عمید
(تَ غِ)
مالک بن معاویه بن ثعلبه بن عقبه بن السکون، از کنده. (اللباب ج 1 ص 172)
لغت نامه دهخدا
(ضَ غِ)
جمع واژۀ ضرغام
لغت نامه دهخدا
(مُ غِ)
ناراضی. کراهت دارنده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراغمه. رجوع به مراغمه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ)
هجرتگاه. (ترجمان علامۀ جرجانی). مهرب. گریزگاه. (از متن اللغه). مذهب. مهرب. (اقرب الموارد). رفتن جای. گریزجای. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مضطرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جای اضطراب. (ناظم الاطباء). السعه و المضطرب الواسع. (متن اللغه). گویند: وقع فی المراغم، ای فی المضطرب. (اقرب الموارد) ، قلعه. (منتهی الارب). حصن. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ غِ)
جمع واژۀ مرغم و مرغم به معنی بینی. (از متن اللغه). رجوع به مرغم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راسم
تصویر راسم
آب روان، رویه ساز (رویه سطح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغام
تصویر رغام
خاک ریگدار خاک، خاک نرم، ریگ آمیخته بخاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاغم
تصویر ثاغم
سپید رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راطم
تصویر راطم
هم بایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغد
تصویر راغد
زندگی خوش و وسیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغی
تصویر راغی
بانگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
نویسنده، بافنده جامه نویسنده محرر محرر کتاب. یا راقم (این) سطور نویسنده از خود چنین تعبیر آورد، بافنده جامه جمع راقمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحم
تصویر راحم
بخشاینده، آموزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراغم
تصویر مراغم
گریزگاه، دژ کلات، آشفته پریشان سراسیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغب
تصویر راغب
خواهان، مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغب
تصویر راغب
((غِ))
مایل، خواهان، جمع راغبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رغام
تصویر رغام
((رَ))
خاک، خاک نرم، ریگ آمیخته به خاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راقم
تصویر راقم
((قِ))
نویسنده، محرر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راحم
تصویر راحم
((حِ))
رحم کننده، بخشاینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راغب
تصویر راغب
Prosperous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راغب
تصویر راغب
процветающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راغب
تصویر راغب
wohlhabend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راغب
تصویر راغب
процвітаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راغب
تصویر راغب
prosperujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راغب
تصویر راغب
繁荣的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راغب
تصویر راغب
próspero
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راغب
تصویر راغب
prospero
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راغب
تصویر راغب
próspero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی