جدول جو
جدول جو

معنی راسک - جستجوی لغت در جدول جو

راسک
زبانشناس دانمارکی که در سال 1787 میلادی در براندکیلد که در نزدیکی جزیره فیونی قرار دارد تولد یافت و در سال 1832 میلادی در کپنهاک درگذشت، وی در سال 1818 میلادی سفری به هند کرد و بسیاری از نسخ کتابهای خطی ایرانی و بودایی را بدست آورد و بهمراه خود برد و در سال 1831 میلادی چند کتاب و رساله درباره زبانهای آسیایی و اروپایی منتشر کرد
لغت نامه دهخدا
راسک
یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان ایرانشهر است، این بخش در جنوب خاوری ایرانشهر و در کنار مرز پاکستان واقعو حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به بخش سرباز و بخش سیب سوران، از طرف خاور بمرز پاکستان، از جنوب به بخش دشتیاری از شهرستان چاه بهار، از سمت باختر به بخش قصرقند محدود است، بطور کلی منطقه ای است کوهستانی، گرمسیر و مرکز بخش قصبۀ راسک در کنار رود خانه سرباز واقع شده است، این بخش از یک دهستان بنام پیشین تشکیل شده است، آب مشروب قراء بخش از رودخانه و چشمه و قنات تأمین میشود، محصول عمده آن: غلات، خرما، برنج، و لبنیات و شغل اهالی کشاورزی و دامپروری است، این بخش دارای 12 آبادی کوچک و بزرگ میباشد و جمعیت آن در حدود 6000 تن است باضافه در حدود دوهزار تن بطور سیار در دره های کوهستانی زندگی میکنند بنابر آمار فوق جمعیت بخش 8000 تن میباشد، راههای این بخش عموماً مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان رمشک که در بخش کهنوج شهرستان جیرفت و در 135هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و 5هزارگزی جنوب راه مالرو کهنوج به رمشک واقع است، سکنۀآن ده تن می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
راسک
(سِ)
از مشهورترین شهرهای مکران است. منطقۀ بسیار گرم و دهستانی بنام خروج دارد. (از معجم البلدان). در خصوص شهرهای دیگر مکران جغرافی نویسان اسلامی چنانکه گفته شده فقط به ثبت نام آنها اکتفا کرده اند...شهر راسک در قرون وسطی بسبب حاصلخیزی حومه و روستای آن که الخروج نام داشت دارای اهمیتی بود، ولی از کتابهای مسالک معلوم و محقق نمی شود که این محل همان باشد که امروز به این نام موسوم است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 253). و رجوع به ص 364 همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رازک
تصویر رازک
(دخترانه)
گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راوک
تصویر راوک
(دخترانه)
راوق صاف، لطیف و پالوده هر چیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامک
تصویر رامک
(دخترانه)
رام، اهلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راسو
تصویر راسو
پستانداری کوچک با پوستی به رنگ قهوه ای مایل به قرمز، دست و پای کوتاه و پوزۀ دراز که هنگام احساس خطر بوی ناخوشایندی از خود متصاعد می کند، موش خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راسی
تصویر راسی
استوار، بر جای مانده، راسخ، ثابت، پابرجا، محکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسک
تصویر کاسک
کاسکت، کلاه مخصوص فلزی که در هنگام موتورسواری، کار در معدن یا ساختمان و مانند آن ها برای محافظت از سر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راسخ
تصویر راسخ
ثابت، برقرار، پابرجا، استوار، پایدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
باسک، خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راسب
تصویر راسب
ته نشین، رسوب، ته نشین شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باسک
تصویر باسک
خمیازه، دهن دره، فاژ، فاژه، برای مثال ای برادر بیار کاسۀ می / چند باسک زنم ز خواب و خمار (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نام رود ارس (شمال آذربایجان) در کتاب موسی خورن مورخ ارمنی (کتاب 2، بند 65). (ایران باستان ص 2589) ، ذواراط، وادئی است بنی اسد را قرب لغاط، ذواراط، وادیی است بین قطیّات و حفیره خالد، ذواراط، وادیی است در بلاد بنی اسد، اراط موضعی است بیمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
حیوانی است کوچکتر از ملخ و شبها بانگ طولانی کند. (برهان) (ناظم الاطباء). حیوانی کوچکتر از ملخ که شبها درخانه ها صدا کند و آواز باریک طولانی دارد. چواسک. (انجمن آرا) (آنندراج). جیرجیرک. رجوع به چواسک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راسب
تصویر راسب
ته نشین شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسک
تصویر باسک
دهن دره، خمیازه خمیازه خامیازه دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
فرهنگ لغت هوشیار
احتمال خطر و ضرر فرانسوی سیج خطر، اقدام به امری که احتمال خطری در آن باشد، توضیح: احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسخ
تصویر راسخ
برقرار، استوار، پای برجا، ثابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسم
تصویر راسم
آب روان، رویه ساز (رویه سطح)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته راسن سوسن کوهی سوسن کوهی، زنجبیل شامی قسط شاهی غرسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسو
تصویر راسو
جانوری که آنرا موش خرما گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسی
تصویر راسی
ثابت، راسخ، استوار، محکم، بیخ آور، سری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامک
تصویر رامک
ماندنی کسی که در یک جای بماند و از آن جدا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راوک
تصویر راوک
شراب صاف و لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گزنه ها از دسته شاهدانه ها نباتی است دو پایه و بالا رونده و پیچنده که برگهایش متقابل و مرکب از 3 تا 5 قسمت دانه دار میباشد. بوی گلهایش معطر و مطبوع و شبیه سنبل الطیب و طعم تلخ و با احساس سوزش و گرما همراه است حشیشه الدینار جنجل همل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسا
تصویر راسا
مستقیما، مستقلاً، جدا، شخصاً، علیحده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست
تصویر راست
مستقیم، بی انحراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسک
تصویر پاسک
خمیازه دهان دره فاژ فاژه آسا خامیاز پاشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراسک
تصویر جراسک
((جَ سَ))
جیرجیرک، چزد، حشره ای شبیه ملخ اما کوچکتر از آن که صدای بلندی دارد و در اواخر خرداد و اوایل تیر شروع به خواندن می کند، جرواسک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راسخ
تصویر راسخ
استوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راست
تصویر راست
حق
فرهنگ واژه فارسی سره
حشره ای سبز رنگ شبیه ملخ و کوچکتر از آن
فرهنگ گویش مازندرانی
با دست راست، راستی و درستی
فرهنگ گویش مازندرانی