- راسمال
- سرمایه دارایی
معنی راسمال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرمایه دار
سرمایه داری شیوه سرمایه داری
جمع سمله، لای آن چه تک تالاب گرد آید کاهیده ای اسمعیل از نام ها، آشتی دادن، کهن جامگی
کارخانه اسلحه و تجهیزات جنگی اسلحه سازی
خم شدن، خوار شماری
به فرجام مالا سرانجام عاقبت درنتیجه
لگدکوب، خراب
جمع راسیه، ایستاها کوه های استوار
دیوث بی حمیت
نخ تابیده از چند نخ مانند طناب
بی همال، بی همتا، بی نظیر، بی مانند
رشتۀ بلند کلفتی که از پشم یا پنبه تابیده باشند
وظیفه، مستمری، راتب، راتبه، جیره، مواجب ماهیانه
پامال، چیزی که زیر پا مالیده شده، لگدکوب شده، پست و زبون شده
هندی نارپوست پوست انارنار پوست
بی مانندبی نظیر، مخالف، غیرمساوی نامساوی مقابل همال
قانونی در باب انتقال فشار در سیالات (مایعات و گازها)، هر فشاری که بر نقطه ای از یک جسم سیال که در حال تعادل است وارد شود عیناً به همه اجزای آن سیال منتقل می شود. (برگرفته از نام بلز پاسکال ریاضی دان، فیزیکدان و نویسنده فرانسوی)
لگدکوب شده، از بین رفته، زبون، پست
بی حمیت
رشته، طناب
دارای فضل و کمال
امتداد، سمت، ضلع، جهت
جمع حمل، بارهای شکم بارهای درخت بارها، جمع حمل، بره ها برگان بار یاری: یاری دادن کسی در برداشتن بار بسیار زایی، جمع حمل بارهای شکم بارهای درخت،جمع حمل بارهای سرو پشت، جمع حمل بره ها برگان. یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن
کوتاهی در سخن، آهستگی درطلب، خلاصه کردن شتران شتران
فرستادن، گسیل کردن
گمنامی گمنام کردن، ازارزش انداختن بی ارزش کردن، پر زناک کردن
خوشه ها پایین کشیدن شلوار فرو گذاشتن پرده، خوشه کردن، بارش باران، ریزش اشک باران باریدن پیاپی باریدن، بسیار سخن بر کسی گفتن، جاری کردن روان ساختن، فرو گذاشتن جامه و پرده و مانند آنها
چوبیست که بدارچین سیاه ماند و بوی خوش دارد
شادمانیدن