- راستا
- امتداد، سمت، ضلع، جهت
معنی راستا - جستجوی لغت در جدول جو
- راستا
- راه و صراط، مقابل، روبرو
- راستا
- زمینۀ موردنظر، مورد، باره مثلاً در راستای بهبود کیفیت، در این راستا،
در ریاضیات امتداد، مقابل چپ، راست
به راستای: در حق، دربارۀ مثلاً به راستای تو
- راستا
- راستی، راست، جانب راست، امتداد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وظیفه، مستمری، راتب، راتبه، جیره، مواجب ماهیانه
در حق درباره در باب: (اینک باعنان تو نهادم مکافات این مکرمت را که براستای من کردی) (بیهقی 34) (لازم الاضافه است)
صداقت
واقع در سمت راست آنکه در راست بود:) آنکه از سوی راست اوست هندوان دارند و آنکه از سمت چپ اوست ترکان دارند و دیگر خزریان دارند و آنکه از راستر بربریان دارند . (، صحیح تر درست تر
استقامت، مقابل ناراستی و خمیدگی
راه راست، کسیکه همه کارها بدست راست کند
ده، قریه
ظالم شریر، اهریمن
ستمکار، بی رحم، موذی، اهریمن
ده، قریه، دیه، آبادی، دهکده، کل، رستاق
گوشت چسبیده به ستون مهره ها، پشت مازه، پشت مازو، راه راست و هموار، دالان بزرگ و بدون پیچ و خم در بازار،
طول، بخش طولی مثلاً راستۀ پارچه،
از گروه هایی که در تقسیم بندی گیاهان و جانوران به کار می رود و تیره های وابسته به یکدیگر را در بر دارد مثلاً راستۀ گوشت خواران شامل گربه، سگ، خرس و مانند آن ها،
مستقیم و صاف مثلاً شلوار راسته،
کنایه از شخصی که بتوان به او اعتماد کرد، شخص درستگار و راست گو
طول، بخش طولی مثلاً راستۀ پارچه،
از گروه هایی که در تقسیم بندی گیاهان و جانوران به کار می رود و تیره های وابسته به یکدیگر را در بر دارد مثلاً راستۀ گوشت خواران شامل گربه، سگ، خرس و مانند آن ها،
مستقیم و صاف مثلاً شلوار راسته،
کنایه از شخصی که بتوان به او اعتماد کرد، شخص درستگار و راست گو
مقابل کجی و خمیدگی، راست بودن، طرف راست بودن،
صحت و درستی، مقابل دروغ، صداقت و حقیقت
راستی را: به راستی،برای مثال راستی را اگر کتاب نبود / علم جز نقش روی آب نبود (لغتنامه - راستی)
به راستی: راستی را، در حقیقت، در واقع
صحت و درستی، مقابل دروغ، صداقت و حقیقت
راستی را: به راستی،
به راستی: راستی را، در حقیقت، در واقع
صداقت، حقیقت، درستی
((تِ))
فرهنگ فارسی معین
راست، مقابل چپ، عادل، صنف، رده، محله، ناحیه 5- گوشتی که به طور مستقیم و در دو جانب ستون فقرات حیوان قرار دارد، یکی از مدارج تقسیم بندی گیاهان یا جانوران
ده، قریه
بی رحم، ظالم، اهریمن
صحیح تر، درست تر
Straightness, Veracity
прямота , правдивость
Geradheit, Wahrhaftigkeit
прямолінійність , правдивість
prostota, prawdziwość
直率 , 真实性
retidão, veracidade
rettitudine, veridicità
rectitud, veracidad
rectitude, véracité
rechtheid, waarachtigheid
सीधेपन , सत्यता