جدول جو
جدول جو

معنی راسته

راسته((تِ))
راست، مقابل چپ، عادل، صنف، رده، محله، ناحیه 5- گوشتی که به طور مستقیم و در دو جانب ستون فقرات حیوان قرار دارد، یکی از مدارج تقسیم بندی گیاهان یا جانوران
تصویری از راسته
تصویر راسته
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با راسته

راسته

راسته
گوشت چسبیده به ستون مهره ها، پشت مازه، پشت مازو، راه راست و هموار، دالان بزرگ و بدون پیچ و خم در بازار،
طول، بخش طولی مثلاً راستۀ پارچه،
از گروه هایی که در تقسیم بندی گیاهان و جانوران به کار می رود و تیره های وابسته به یکدیگر را در بر دارد مثلاً راستۀ گوشت خواران شامل گربه، سگ، خرس و مانندِ آن ها،
مستقیم و صاف مثلاً شلوار راسته،
کنایه از شخصی که بتوان به او اعتماد کرد، شخص درستگار و راست گو
راسته
فرهنگ فارسی عمید

راسته

راسته
درخور، سزاوار، شایسته، قابل، راستگو، صادق، صدیق، دادگر، عادل، برزن، کوی، محله، منطقه، ناحیه، رده، بازار، تیمچه، سوق، رده، ردیف، صف، قطار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

آراسته

آراسته
آرایش شده ، آنکه دارای صفتهای خوب اخلاقی است، آنچه زینت و زیور داده شده است
آراسته
فرهنگ نامهای ایرانی