جدول جو
جدول جو

معنی رادیوگرافی - جستجوی لغت در جدول جو

رادیوگرافی
عکس برداری از اعضای بدن به وسیلۀ اشعۀ ایکس برای تشخیص بیماری، پرتونگاری
تصویری از رادیوگرافی
تصویر رادیوگرافی
فرهنگ فارسی عمید
رادیوگرافی
(یُ گِ)
عمل عکس برداری با اشعۀ مجهول
لغت نامه دهخدا
رادیوگرافی
((~. گِ))
شیوه بررسی بدن با تاباندن پرتوهای ایکس بر آن و تولید تصویرهایی بر روی کلیشه یا پرده های حساس، پرتونگاری (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رادیوتراپی
تصویر رادیوتراپی
معالجۀ بعضی بیماری ها با اشعۀ ایکس یا تشعشعات دیگر، پرتو درمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادیوگرام
تصویر رادیوگرام
دستگاهی شامل رادیو و گرامافون
فرهنگ فارسی عمید
(یُ گِ)
تصویری که از تابیدن اشعۀ نافذ ’اشعۀ مجهول’ بدرون اجسام و اعضای کدر بر روی صفحۀ حساس پیدا میشود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رادیو گرافی
تصویر رادیو گرافی
عمل عکس برداری با اشعه مجهول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری که از تابیدن اشعه نافذ بدورن اجسام و اعضای کدر بر روی صفحه حساس پیدا کند
فرهنگ لغت هوشیار
((~. تِ))
درمان بیماری با استفاده از پرتوهای نافذ مانند پرتوهای ایکس و آلفا و بتا و گاما که یا از دستگاه تابیده می شوند یا از داروهای حاوی مواد نشان دار شده ساطع می شوند، پرتودرمانی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاردیوگرافی
تصویر کاردیوگرافی
((یُ گِ))
ثبت ضربان قلب در حالات مختلف روی نوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رادیوتراپی
تصویر رادیوتراپی
پرتو درمانی
فرهنگ واژه فارسی سره