جدول جو
جدول جو

معنی رادبوی - جستجوی لغت در جدول جو

رادبوی
رادبو، عود را گویند و آن را داربو نیز خوانند و آن اصح است همانا قلب کرده اند، (آنندراج)، چوب عود، (برهان) :
بمفلس کف مردم رادبوی
چو نزد غنی عنبر و رادبوی،
فخر زرکوب،
رجوع به داربوی شود
لغت نامه دهخدا
رادبوی
داربوی عود
تصویری از رادبوی
تصویر رادبوی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رادعلی
تصویر رادعلی
(پسرانه)
راد (فارسی) + علی (عربی) علی جوانمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادنوش
تصویر رادنوش
(پسرانه)
مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از داربوی
تصویر داربوی
چوب یا شاخۀ درخت عود، عود، داروی خوش بو که در آتش بریزند، برای مثال تا صبر را نباشد شیرینی شکر / تا بید را نباشد بویی چو داربوی (رودکی - ۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادبو
تصویر رادبو
عود، چوبی خوش بو و قهوه ای رنگ که هنگام سوختن بوی خوش می پراکند، داربو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
چیزی که به رسم یادگار به کسی می دهند، یادگار، مراسمی که به یاد کسی برگزار شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادبود
تصویر زادبود
جایی که شخص در آن زاییده شده، مولد و مسکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زادبوم
تصویر زادبوم
میهن، وطن، محل تولد، زادگاه، جایی که شخص در آنجا زاییده شده و ماوی گرفته، برای مثال آن را که بر مراد جهان نیست دسترس / در زادبوم خویش غریب است و ناشناس (سعدی - لغت نامه - زادبوم)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راهبری
تصویر راهبری
رهبری، راهنمایی، هدایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادیوم
تصویر رادیوم
عنصری کمیاب، گران بها، سفید و درخشان شبیه نمک کوبیده که در مجاورت هوا سیاه می شود و در رادیوتراپی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
موبد بزرگ زمان یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی، آنگاه که ماهوی سوری آسیابان را بکشتن یزدگرد میفرستاد رادوی او را اندرز میدهد و از کار زشت برحذر میدارد، فردوسی در این باره چنین آورده است:
یکی موبدی بود رادوی نام
بجان از خرد برنهاده لگام
بماهوی گفت ای بداندیش مرد
چرا دیو چشم ترا خیره کرد،
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2995)
لغت نامه دهخدا
رادبوی، چوب عود، (برهان)، عود را گویند و آن را دارابو نیز خوانند که صحیح تر است و قلب کرده اند، (انجمن آرا)، رجوع به داربوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راهبری
تصویر راهبری
عمل راهبر هدایت ارشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربوی
تصویر داربوی
چوب عود شاخه عود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهپوی
تصویر راهپوی
رهنورد، راه پیما
فرهنگ لغت هوشیار
مناطقی که بر روی جلد بدن خارپوستان با داشتن پاهای آمبولاکری مشخص است و معمولا تعداد این مناطق 5 تا است. خارپوستان، زند اعلی. لاتینی پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
عنصر رادیو اکتیوی است سفید و درخشان شبیه نمک کوبیده، در تاریکی مثل چراغ میدرخشد و تولید حرارت هم میکند و هزار برابر طلا ارزش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبری
تصویر بادبری
باد صبا، باد برین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهروی
تصویر راهروی
عمل راه رفتن، (تصوف) سلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داربوی
تصویر داربوی
چوب عود، شاخه عود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
یادگار، یادگاری، مراسمی که به یاد کسی برگزار شود
مجلس یادبود: مجلسی که از برای یادبود و تذکر مرده برپا دارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادبوم
تصویر زادبوم
زادگاه، میهن
فرهنگ فارسی معین
((یُ))
عنصری است طبیعی و کمیاب و پرقیمت. دارای تشعشع خاص که در 1898 به وسیله مادام کوری و شوهرش در معادن اورانیوم کشف گردید. این عنصر جسمی است سفید و درخشنده و موجد حرارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رادبو
تصویر رادبو
داربوی، عود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادبوم
تصویر زادبوم
محل تولد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
خاطره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
Commemoration, Commemorative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
در حال گذشتن از راه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
comemoração, comemorativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
conmemoración, conmemorativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
upamiętnienie, pamiątkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
памятник , памятный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
вшанування , меморіальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یادبود
تصویر یادبود
herdenking, gedenkwaardig
دیکشنری فارسی به هلندی