جدول جو
جدول جو

معنی راتنوو - جستجوی لغت در جدول جو

راتنوو
(نُ)
قصبه ای است در پروس در ایالت ’برادنبورغ’ در ولایت ’پوچدام’ واقع در کنار نهر ’هاول’ که برودخانه الب میریزد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رادنوش
تصویر رادنوش
(پسرانه)
مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
(نُوْ)
شهری در لهستان (گالیسی) ، دارای کارخانه های توری بافی و فلاحتی و 36000 تن سکنه است و در سال 1939 میلادی بدست آلمان افتاد. قاموس الاعلام ترکی آرد: تارنوف قصبۀ مرکز قضائی در خطۀغالیچ (گالیس) از اتریش که در 240هزارگزی مغرب لمبرغ قرار دارد، 23000 تن سکنه و مکاتب و بازار دارد
لغت نامه دهخدا
(تُ نُ)
مرکز کمون وژ، از آروندیسمان نوف شاتو، دارای 820 نفر جمعیت است
لغت نامه دهخدا
نام ژنرال دانمارکی است وی بسال 1492 میلادی متولد شد و در سال 1565 میلادی درگذشت، او یکی از سرداران نامی فردریک اول بود، پسرش هانری که عضو حکومت دانمارک بود بسال 1526م، بدنیا آمد و در سال 1598 میلادی درگذشت
لغت نامه دهخدا
مصحف رانونا بدو نون میباشد، وادیی است میان مدینه و قبا، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَمْ)
نام دو قصبه است در هندوستان یکی در نواحی غربی در گجرات و دیگری در ایالت مرکزی در ایالت ’چاتیسکر’ در ولایت بیلاسپور در 20 هزارگزی شمالی بیلاسپور. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
پروانه، (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 14) :
بشب آتش بعالم این چنین بوده دگر باره
که بستد آتش میر مغل از موج رانجو را،
شیخ آذری (از شعوری)،
اما به این معنی در جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(خُ وُ)
قصبه ای است در بلغارستان درساحل راست رود طونه (دن). (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان طبس بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 59 هزارگزی جنوب خاوری درمیان، سر راه شوسۀ بیرجند به درح، کوهستانی، گرمسیر، سکنۀ آن 10 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ج 9)
لغت نامه دهخدا
رشینه (در فارسی) زمج هم آوای رنج (صمغ) زنگباری (گویش شیرازی) انگم کاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راندوو
تصویر راندوو
فرانسوی پیمان دیدار، دیدارگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتون
تصویر راتون
کوته بالا زن لاتینی تازی گشته گورخرس
فرهنگ لغت هوشیار
نان روغنی که به عنوان ره توشه ی مسافرین مورد استفاده قرار
فرهنگ گویش مازندرانی
شبانه، در شب
دیکشنری اردو به فارسی