- رائض
- چابکسوار، رامگر رام کننده رام کننده ستوران توسن، دست آموز رام
معنی رائض - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث عریض، نامه ای که کوچکتر به بزرگتر نویسد، در خواست نامه، عرض حال، جمع عرایض
جمع فریضه، بایسته ها بایا های دینی جمع فریضه آنچه خدا واجب فرموده از نماز و روزه و زکات و غیره واجبات، دانشی که چگونگی تقسیم ارث بر مستحقان به وسیله آن دانسته شود و آن را بابی از فقه دانند. یا فرایض پنج گانه. نمازهای پنجگانه، ارکان ایمان که پنج است: نماز روزه حج زکات و یکبار خواندن کلمه شهادت نزد بعض علما یا خمس که بسادات دهند. یا فرایض خمس. فرایض پنج گانه
تخم گذار
شیر درنده شیردرنده، دزدار دژدار ، بیمار بستری
دواننده اسوار اسپدوان
بیننده مقابل مرئی دیده شده
ناشتا، ناب، پالوده
در فارسی رئوف مهربان، می، مهربان دلنازک
الطریق الرائغ کژ راهه راه کج
شگفتی زای، رویا، رسا بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
پاره بان میانجی پاره ده (رشوه دهنده) و پاره گیر
ابر پیش آی، سردار، استاندار
آزمون آزماینده
جاسوس
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
از ریشه پارسی شهروا رواگ، درست زر درست رو در روی زر یا پرپره نبهره (قلب) جاری روان متداول: وجه رایج پول رایج
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
رام کننده ستوران توسن، دست آموز رام
تارک و مانده، ترک کننده چیزی
زن ناپاک، زن بی نماز
فرو رونده در آب
زنی که در حالت حیض، عادت و بی نمازی است
فرورونده، فرورونده در آب، فرورونده در امری
ترک کننده، واگذارنده، دور کننده، دوراندازنده
رام کننده یا تربیت کنندۀ اسب یا جانور وحشی، کنایه از راهنما، آنکه ریاضت می کشد، زاهد
عوض داده شده
کم شونده، کاهنده
فایض در فارسی شارنده، بخشنده، سرشار، لبریز
بیننده، مقابل مرئی، دیده شده
خرسند