- رائز
- آزمون آزماینده
معنی رائز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع غریزه
دارای
زنده، مرد نیکو حال
گاوتاز گویتاز خودستا
بیننده مقابل مرئی دیده شده
ناشتا، ناب، پالوده
در فارسی رئوف مهربان، می، مهربان دلنازک
الطریق الرائغ کژ راهه راه کج
شگفتی زای، رویا، رسا بالنده نمو کننده، رسا: نظم رایع، شگفتی آور، زیبا
چابکسوار، رامگر رام کننده رام کننده ستوران توسن، دست آموز رام
پاره بان میانجی پاره ده (رشوه دهنده) و پاره گیر
ابر پیش آی، سردار، استاندار
جاسوس
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
از ریشه پارسی شهروا رواگ، درست زر درست رو در روی زر یا پرپره نبهره (قلب) جاری روان متداول: وجه رایج پول رایج
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
روان مباح، روا
جامع، دارا، گردآورنده
جامع، دارا، دربردارنده
فایز در فارسی رسنده، رهایی یابنده، پیروزی یابنده، رستگار رستگار شونده رستگار، پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح
آنکه شعری از بحر رجز بخواند، کسی که رجز خواند، ارجوزه خوان
بیننده، مقابل مرئی، دیده شده
سر، کد
سر، مطلب پوشیده و پنهان در دل کسی که پیشه اش کارهای ساختمانی است، بنا، گلکار، والادگر، بمعنی بزرگتر و رئیس بنایان و همچنین بمعنای پوشیده و پنهان هم گویند
مطلب پوشیده و پنهان، سر، برای مثال تو را تا دهان باشد از حرص باز / نیاید به گوش دل از غیب راز (سعدی۱ - ۱۰۸)
شیوۀ رسیدن به چیزی مثلاً راز جوانی، پوشیده، نهان، به طور پوشیده و پنهان
کسی که پیشه اش ساختن خانه و سایر کارهای ساختمانی است، معمار، بنّا، گل کار، والادگر،برای مثال به یکی تیر همی فاش کند سرّ حصار / ور بر او کرده بود قیر به جای گل، راز (عسجدی - ۳۸)
راز پوشیدن: نهان داشتن راز، حفظ کردن اسرار، راز کسی را پوشیده داشتن، برای مثال به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات / بخواست جام می و گفت راز پوشیدن (حافظ - ۷۸۶)
راز کردن: گفتن سرّ خود به کسی، راز گفتن، مناجات کردن، نجوا کردن، آهسته و بیخ گوشی صحبت کردن، نهفته داشتن، پوشیده داشتن، برای مثال بپیچید و با خویشتن راز کرد / از انجام، آهنگ آغاز کرد (فردوسی - ۲/۱۲۵ حاشیه)
راز گشادن: آشکار کردن راز، فاش کردن سرّ، برای مثال به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشای / که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز (سعدی۲ - ۷۰۱)
راز گشودن: آشکار کردن راز، فاش کردن سرّ، راز گشادن
راز گفتن: با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سر، رازی را به کسی سپردن، بیخ گوشی صحبت کردن
راز و نیاز: گفتن سر و سخن پنهانی و خواستن حاجت، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، کنایه از دعا و مناجات به درگاه خدای تعالی، برای مثال زاهد چو از نماز تو کاری نمی رود / هم مستی شبانه و راز و نیاز من (حافظ - ۸۰۰)
راز و نیاز کردن: راز و حاجت خود را با کسی (معشوق یا خدا) در میان نهادن، مناجات کردن به درگاه خدای تعالی
شیوۀ رسیدن به چیزی مثلاً راز جوانی، پوشیده، نهان، به طور پوشیده و پنهان
کسی که پیشه اش ساختن خانه و سایر کارهای ساختمانی است، معمار، بنّا، گل کار، والادگر،
راز پوشیدن: نهان داشتن راز، حفظ کردن اسرار، راز کسی را پوشیده داشتن،
راز کردن: گفتن سرّ خود به کسی، راز گفتن، مناجات کردن، نجوا کردن، آهسته و بیخ گوشی صحبت کردن، نهفته داشتن، پوشیده داشتن،
راز گشادن: آشکار کردن راز، فاش کردن سرّ،
راز گشودن: آشکار کردن راز، فاش کردن سرّ، راز گشادن
راز گفتن: با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سر، رازی را به کسی سپردن، بیخ گوشی صحبت کردن
راز و نیاز: گفتن سر و سخن پنهانی و خواستن حاجت، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، کنایه از دعا و مناجات به درگاه خدای تعالی،
راز و نیاز کردن: راز و حاجت خود را با کسی (معشوق یا خدا) در میان نهادن، مناجات کردن به درگاه خدای تعالی
رز، رنگ، لون
مطلب پوشیده، امر پنهان
یکی از آلات بنایان جمع رازه، گلکار، طیان
Secret
секрет
Geheimnis
секрет