جدول جو
جدول جو

معنی رئف - جستجوی لغت در جدول جو

رئف
(رَ ءِ)
مهربان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رئو
تصویر رئو
(پسرانه)
مهربان، عاطفه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ردف
تصویر ردف
در قافیه، حروف علۀ ساکن (الف، واو، ی) پیش از حرف روی مانند ā در حساب و کتاب، u در شکور و صبور و i در حسیب و نصیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راف
تصویر راف
خمر، می، باده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریف
تصویر ریف
زمین پرآب و علف، زمین پرنعمت و پرکشت و زرع، زمین نزدیک به آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روف
تصویر روف
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، بنگو، سابوس، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رجف
تصویر رجف
جنباندن، حرکت کردن، جنبیدن، به لرزه درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشف
تصویر رشف
مکیدن، مکیدن آب یا مایع دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رئوف
تصویر رئوف
مهربان، مشفق، بسیار مهربان
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
رؤوف. رجوع به رؤوف شود
لغت نامه دهخدا
(رِ ءَ)
شش، و هاء بدل از یاء است. ج، رآت، رئون. (آنندراج). و رجوع به ریه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ئی ی)
پری که دیده شود پس دوست گردد، مار بزرگ از جهت شباهت به جن، جامه ای که پیش مشتری جهت فروخت وانمایند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ ئی ی)
رئی. زیبا از حیث جمال و روشنی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رِءْمْ)
آهوی سپید خالص. ج، ارآم، و آرام. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). آهو. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رئوف
تصویر رئوف
بسیار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئد
تصویر رئد
همزاد، نو باوه، تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائف
تصویر رائف
در فارسی رئوف مهربان، می، مهربان دلنازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجف
تصویر رجف
حرکت دادن، جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضف
تصویر رضف
سنگ تفسیده، کشکک زانو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصف
تصویر رصف
سد ساخته شده در جلوی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردف
تصویر ردف
پیروی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخف
تصویر رخف
مسکه تنک، خاز تنک، جامه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهف
تصویر رهف
تیز کردن شمشیر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعف
تصویر رعف
رفتن، روان شدن، خوندماغ شدن، از در درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشف
تصویر رشف
مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنف
تصویر رنف
بیدمشک بهرامه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزف
تصویر رزف
بانگیدن بانگ کردن، پیش آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریف
تصویر ریف
چریدن چرا زمین پر آب و علف خاک پر نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رئه
تصویر رئه
شش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روف
تصویر روف
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصف
تصویر رصف
((رَ صَ))
آبی که از کوه بر سنگی ریزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشف
تصویر رشف
((رَ))
مکیدن آب یا مایعی دیگر را، نوشیدن همه آبی را که در ظرف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ردف
تصویر ردف
((رِ دْ))
پیرو، تابع، ترک، کسی که پشت سر سوار می نشیند، هر الف و واو و یای ماقبل «روی» مانند شجاع، نفور، بغیر چنین قافیه ای را «مردف» خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رئوف
تصویر رئوف
((رَ))
روؤف، مهربان، مشفق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رصف
تصویر رصف
((رَ))
پیچیدن پی را بر پیکان تیر، پای بر پای پیچیدن، سنگ بر هم نهادن در بنا
فرهنگ فارسی معین