زیبا بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 365) (از اوبهی) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)، زیبا به زیادت نون، (شرفنامۀ منیری)، زیبا و خوب، (صحاح الفرس) (از غیاث)، زیبا و خوش آیند، (برهان) (آنندراج)، زیبا و خوشنما و آراسته و پیراسته، (ناظم الاطباء) : آن نگار پریرخ زیبان خوب گفتار و مهتر خوبان، معروفی (از لغت فرس اسدی)
زیبا بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 365) (از اوبهی) (از جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی)، زیبا به زیادت نون، (شرفنامۀ منیری)، زیبا و خوب، (صحاح الفرس) (از غیاث)، زیبا و خوش آیند، (برهان) (آنندراج)، زیبا و خوشنما و آراسته و پیراسته، (ناظم الاطباء) : آن نگار پریرخ زیبان خوب گفتار و مهتر خوبان، معروفی (از لغت فرس اسدی)
قبیله ای است از عرب. و سمعانی گوید نام چند بطن از عرب و از آن قبیله است ذبیانی شاعر معروف مادح نعمان بن منذر زیاد بن معاویه. و رجوع به الموشح مرزبانی ص 66 و 100 و فهارس عقدالفرید ج 1 و ج 2 و ج 4 و ج 6 و عیون الاخبار ج 1 و ج 2 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 312 شود
قبیله ای است از عرب. و سمعانی گوید نام چند بطن از عرب و از آن قبیله است ذبیانی شاعر معروف مادح نعمان بن منذر زیاد بن معاویه. و رجوع به الموشح مرزبانی ص 66 و 100 و فهارس عقدالفرید ج 1 و ج 2 و ج 4 و ج 6 و عیون الاخبار ج 1 و ج 2 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 312 شود
رگهای درخت. (منتهی الارب) (آنندراج). ریشه های درخت که در زمین پنهان شود و چون بکنند آشکار گردد. یقال: بدا غیّبان العود، یعنی آشکار شد عروق درخت که نهان بود، و آن هنگامی است که باران سخت بدان رسد و سیل جاری گردد و ریشه های درخت را بکند و عروق آن وآنچه را نهفته شده است آشکار سازد. (از لسان العرب از ذیل اقرب الموارد). غیاب. غیّاب، آنچه آفتاب بدان نرسد از گیاه. (از اقرب الموارد)
رگهای درخت. (منتهی الارب) (آنندراج). ریشه های درخت که در زمین پنهان شود و چون بکنند آشکار گردد. یقال: بدا غَیَّبان ُ العود، یعنی آشکار شد عروق درخت که نهان بود، و آن هنگامی است که باران سخت بدان رسد و سیل جاری گردد و ریشه های درخت را بکند و عروق آن وآنچه را نهفته شده است آشکار سازد. (از لسان العرب از ذیل اقرب الموارد). غَیاب. غَیّاب، آنچه آفتاب بدان نرسد از گیاه. (از اقرب الموارد)
اسم فاعل از شیبیدن، (حاشیۀ برهان چ معین)، آمیخته و برهم زده و درهم کرده، (برهان)، درهم، (انجمن آرا) (آنندراج)، لرزان، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، لرزنده، پریشان و آشفته، و شیبانیدن مصدر آن است، و بر آن قیاس شیبد و شیباند و شیبانید و شیبانیده و شیبم، (انجمن آرا) (آنندراج)، - شیباندل، پریشان حال: چو از خنجرروز بگریخت شب همی رفت شیباندل و خشک لب، فردوسی
اسم فاعل از شیبیدن، (حاشیۀ برهان چ معین)، آمیخته و برهم زده و درهم کرده، (برهان)، درهم، (انجمن آرا) (آنندراج)، لرزان، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، لرزنده، پریشان و آشفته، و شیبانیدن مصدر آن است، و بر آن قیاس شیبد و شیباند و شیبانید و شیبانیده و شیبم، (انجمن آرا) (آنندراج)، - شیباندل، پریشان حال: چو از خنجرروز بگریخت شب همی رفت شیباندل و خشک لب، فردوسی
شیبان و ملحان، نام دو ماه زمستان است که در آن سردی زیاده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - یوم شیبان، روز سرد با ابر تنک بی باران. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
شیبان و ملحان، نام دو ماه زمستان است که در آن سردی زیاده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - یوم شیبان، روز سرد با ابر تنک بی باران. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
بطنی از بنی سلیم. (از معجم قبایل العرب) تیره ای از عبید بن ثعلبه بن یربوع از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب) نام قبیله ای است که میان عدن و مکلا سکنی دارند. (از معجم قبایل العرب)
بطنی از بنی سلیم. (از معجم قبایل العرب) تیره ای از عبید بن ثعلبه بن یربوع از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب) نام قبیله ای است که میان عدن و مکلا سکنی دارند. (از معجم قبایل العرب)
ابن محارب بن فهر بن مالک. جدی است جاهلی، نسل او بطنی از کنانه اند، و عده بسیاری بدو نسبت دارند از جمله ضحاک بن قیس و حبیب بن مسلمه. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 262) ابن احمد بن طولون. پنجمین از امرای بنی طولون، جلوس و عزل 292 هجری قمری انقراض سلسله در زمان او به دست خلفای عباسی صورت گرفت. (از فرهنگ فارسی معین) ابن ثعلبه بن عکابه. جدی جاهلی است، و نسل او بطنی از قبیلۀ بکر بن وائل از عدنانیه اند و از آنهاست ذهل و تیم و ثعلبه. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263) ابن ثعلبه. بطنی از بکر بن وائل از عدنانیه است و از قبایل این بطن بنورقاش، آل عمرو بن مربد، بنومازن بن شیبان هستند. (از معجم قبائل العرب) ابن عوف، از بنی زهیر بن ابین بن الهمیع. جدی است جاهلی حمیری و ذواصبعبن مالک از نسل او باشد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263) ابن زکریا المعالج. معاصر ابوحنیفه و راوی حدیث از ثوری و ابوحنیفه و عباد بن کثیر. (از ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 343) ابن معرب. بطنی از زهیر بن ابین از قحطانیه است. (از معجم قبایل العرب) ابن ثابت بن قره. او راست کتاب الانواء. (از کشف الظنون)
ابن محارب بن فهر بن مالک. جدی است جاهلی، نسل او بطنی از کنانه اند، و عده بسیاری بدو نسبت دارند از جمله ضحاک بن قیس و حبیب بن مسلمه. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 262) ابن احمد بن طولون. پنجمین از امرای بنی طولون، جلوس و عزل 292 هجری قمری انقراض سلسله در زمان او به دست خلفای عباسی صورت گرفت. (از فرهنگ فارسی معین) ابن ثعلبه بن عکابه. جدی جاهلی است، و نسل او بطنی از قبیلۀ بکر بن وائل از عدنانیه اند و از آنهاست ذهل و تیم و ثعلبه. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263) ابن ثعلبه. بطنی از بکر بن وائل از عدنانیه است و از قبایل این بطن بنورقاش، آل عمرو بن مربد، بنومازن بن شیبان هستند. (از معجم قبائل العرب) ابن عوف، از بنی زهیر بن ابین بن الهمیع. جدی است جاهلی حمیری و ذواصبعبن مالک از نسل او باشد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263) ابن زکریا المعالج. معاصر ابوحنیفه و راوی حدیث از ثوری و ابوحنیفه و عباد بن کثیر. (از ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 343) ابن معرب. بطنی از زهیر بن ابین از قحطانیه است. (از معجم قبایل العرب) ابن ثابت بن قره. او راست کتاب الانواء. (از کشف الظنون)
ابن عتیق بن تمیم الکاتب، مکنی به ابی القاسم، حافظ ابوطاهر سلفی در معجم الشعراء از او و وی از ابوحفص الزکرمی العروضی قطعه ای از شعر زکرمی را روایت کرده است، معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 119 س 6
ابن عتیق بن تمیم الکاتب، مکنی به ابی القاسم، حافظ ابوطاهر سلفی در معجم الشعراء از او و وی از ابوحفص الزکرمی العروضی قطعه ای از شعر زکرمی را روایت کرده است، معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 119 س 6
ابن ذبیان. در سیرت عمر بن عبدالعزیز تصنیف الحافظ جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی در جواب عمر بن عبدالعزیز بنامۀ عمر بن الولید بن عبدالملک گوید خطاب به او: فامّک بنانه امه السکون کانت تطوف فی سوق حمص و تدخل فی حوانیتها. ثم ّ الله اعلم بها. اشتراها ذبیان بن ذبیان من فئی المسلمین فاهداها لابیک ابن بغیض یکی از اجداد حذیفه بن بدربن عمرو بن جویه. از اجداد اعصربن سعد بن قیس. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 6 ص 64 س 1 شود
ابن ذبیان. در سیرت عمر بن عبدالعزیز تصنیف الحافظ جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمن بن جوزی در جواب عمر بن عبدالعزیز بنامۀ عمر بن الولید بن عبدالملک گوید خطاب به او: فامّک بنانه امه السکون کانت تطوف فی سوق حمص و تدخل فی حوانیتها. ثم ّ الله اعلم بها. اشتراها ذبیان بن ذبیان من فئی المسلمین فاهداها لابیک ابن بغیض یکی از اجداد حذیفه بن بدربن عمرو بن جویه. از اجداد اعصربن سعد بن قیس. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 6 ص 64 س 1 شود