جدول جو
جدول جو

معنی ذیاد - جستجوی لغت در جدول جو

ذیاد
آبی است به دمخ بنوعمرو بن کلاب را و آن از بهترین آبهای این کوه است
لغت نامه دهخدا
ذیاد
ابن عزیز یا ابن زید بن الحویرث بن مالک بن واقد، شاعری از عرب و ابوالطیب لغوی در طبقات الشعراء ذکر او آورده است
لغت نامه دهخدا
ذیاد
(تَ)
ذود، طرد، دفغ، تذوید، راندن، (تاج المصادربیهقی)، دور کردن
لغت نامه دهخدا
ذیاد
راندن دور کردن
تصویری از ذیاد
تصویر ذیاد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیاد
تصویر صیاد
(پسرانه)
شکارچی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذیال
تصویر ذیال
درازدامن، دامن دراز، آنکه دامن بلند دارد، مرد دراز بالا و درازدامن، درازدنبال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیاد
تصویر زیاد
افزون، فراوان، بسیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیاد
تصویر قیاد
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاد
تصویر عیاد
به احوال پرسی مریض رفتن، به سوی کسی یا چیزی بازگشتن، دوباره شروع کردن، بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایاد
تصویر ایاد
وسیلۀ قوت و نیرو، پشتیبان، پناه، پرده، کوه، دژ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیدبند، نخجیرگر، شکارگر، نخجیرگیر، نخجیرگان، قانص، متصیّد، نخجیروال، حابل، نخجیرزن، صیدگر، صیدافکن، صیّاد
کنایه از آنکه چیزی را به دست می آورد
تسخیر کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیاد
تصویر شیاد
حیله گر، مکار، ریاکار، مزور
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
پشتیبان و آنچه بدان قوت باشد.
لغت نامه دهخدا
(تَ ضَ ضُ)
محایده، میل کردن از چیزی، یکی سوی شدن از چیزی، (منتهی الارب) (آنندراج)، حایده، جانبه و فی اساس مال عنه و عدل، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
چیزی یا آنچه به یک کشیدن پستان فرودآید از شیر وقت دوشیدن: ما ترک حیاداً. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). صاغانی این کلمه را بضم حاء و قاموس بفتح حاء ضبط کرده اند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بیداری و هشیاری که نقیض خواب و مستی است، (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (رشیدی)، این کلمه را سروری بمعنی بیداری مقابل خواب آورده و غلط است چه یاد بمعنی بیداری است و بیاد بمعنی به بیداری و در بیداری است، (یادداشت بخط مؤلف) :
که افراسیابش بسر برنهاد
نبودی جدا زو بخواب و بیاد،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حیاد
تصویر حیاد
کرانجیگری (بیطرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
شکاری، شکارگر، جمع صیادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاد
تصویر لیاد
اندک نا چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاد
تصویر کیاد
فریبکار ترفندگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاد
تصویر شیاد
مکار و حیله باز، فریب دهنده، حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
دویم در مهتری، بیمار پرسی شروع کردن کاری را و بار دیگر مباشر آن شدن، بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاد
تصویر قیاد
پالهنگ افسار، فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذواد
تصویر ذواد
دفاع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پستان آلای آمیزه ای سرگین و خاک که برپستان مالند تابچگان از شیر خوردن باز مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد
تصویر زیاد
افزونی و زیادتی، فراوان، بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیاد
تصویر جیاد
جمع جید، سره ها نیک ها، جمع جید، گردن ها جمع جید نیکوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاد
تصویر ایاد
پشتیبان، پناهگاه، پاس داشت، پشتیبانی، هوا، کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیاد
تصویر زیاد
بسیار، فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیاد
تصویر شیاد
((شَ یّ))
کسی که دیوار را گچ یا کاهگل اندود می کند، حیله گر، ریاکار، مزور، کلاهبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
((صَ یّ))
شکارچی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عیاد
تصویر عیاد
((عِ))
بازگشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیاد
تصویر زیاد
افزون، بسیار، سرشار، فراوان، گسترده، وشناد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صیاد
تصویر صیاد
ماهیگیر، ماهیگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیاد
تصویر نیاد
طبیعت
فرهنگ واژه فارسی سره