- ذکیه
- مونث ذکی زیرک زن
معنی ذکیه - جستجوی لغت در جدول جو
- ذکیه ((ذَ یِّ))
- مؤنث ذکی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افروختن (آتش را)، ذبح کردن بسمل کردن، افروزش، ذبح. تیز کردن آتش، برافروختن آتش
گلوی حیوان حلال گوشت را بریدن، افروختن و تیز کردن آتش
پشت دادن
مونث ذمی بد گویان گروهی که علی ع را خدا می دانستند و به محمد ص بد می گفتند که او را آشکار نگردانده (فضل بن شادان نیشابوری)
نیکو یاد گیرنده، نیکو حافظه
فروزینه که بدان آتش افروزند بگ (بخور) آنچه در آتش افکنند تابوی خوش برآید
آوازه، تیزی در آدمی یا در شمشیر، جمع ذکر، مردان نرینگان
نسل، فرزندان، پشت، پدران، نسل آدمی و پری
بوی تند
چاه آب دار
زمین برومند و پاک، مونث زکی
پشت به چیزی گذاشتن
مونث شکی و خواسته، مانده
پشت دادن به چیزی، پشت خود را به چیزی نهادن، محل وسیع برای روضه خوانی و عزاداری، جای نگه داری مستمندان
مؤنث واژۀ زکی، پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
مونث مکی
فرزند، نسل، فرزندان
مرد تیز خاطر، تیز طبع
زیرک، تیزهوش، هوشیار
بر گرفته از} چیو {که گزیرکی است سکز رومی (علک الروم) از گیاهان علک رومی علک الروم مصطکی