معنی ذکیه - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ذکیه
ذکیه
- ذکیه
- فروزینه که بدان آتش افروزند. هیزم آتش انگیز. (مهذب الاسماء). ج، ذکی
لغت نامه دهخدا
ذکیه
- ذکیه
- تأنیث ذکی. نار ذکیه، آتش زبانه زن. آتش شعله زن، رائحه ذکیه، بوئی تیز. بوئی تند.
لغت نامه دهخدا
ذمیه
- ذمیه
- مونث ذمی بد گویان گروهی که علی ع را خدا می دانستند و به محمد ص بد می گفتند که او را آشکار نگردانده (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
ذکوه
- ذکوه
- فروزینه که بدان آتش افروزند بگ (بخور) آنچه در آتش افکنند تابوی خوش برآید
فرهنگ لغت هوشیار
ذکره
- ذکره
- آوازه، تیزی در آدمی یا در شمشیر، جمع ذکر، مردان نرینگان
فرهنگ لغت هوشیار