دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، پردگین، حاجب، سادن، ایشیک آقاسی، آغاجی نوبتی
دربان، پاسبان درگاه، نگهبان بارگاه پادشاه پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پَردِگی، پَردِگین، حاجِب، سادِن، ایشیک آقاسی، آغاجی نوبتی
قلعه ای است در یمن که درونش مرصع به یاقوت و درخشان همچو کوکب بود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شهری است در یمن. (الحلل السندسیه ج 2 ص 111). نام موضعی است و مولد اخفش حسین بن حسن بدانجا بود. (از تاج العروس در مادۀ خفش، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهی است در نزدیکی صنعاء. در اینجا کاخی وجود داشت که با نقره و سنگ بنا شده بود و اندرونش مرصع به یاقوت و جواهر بود و در شبهای تاریک مانند ستارگان درخشان می تابید و بدان جهت کوکبان گفتند. (از معجم البلدان). کوهی است که نزدیک صنعاء واقع است و بر آن کوه دو قصر است که هیچکس راه آن را نمی داند و عقیدۀ بعضی مردم آن است که آن دو قصر را از جواهر ساخته اند، زیرا که در شب به غایت درخشنده است. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 676)
قلعه ای است در یمن که درونش مرصع به یاقوت و درخشان همچو کوکب بود. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شهری است در یمن. (الحلل السندسیه ج 2 ص 111). نام موضعی است و مولد اخفش حسین بن حسن بدانجا بود. (از تاج العروس در مادۀ خفش، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوهی است در نزدیکی صنعاء. در اینجا کاخی وجود داشت که با نقره و سنگ بنا شده بود و اندرونش مرصع به یاقوت و جواهر بود و در شبهای تاریک مانند ستارگان درخشان می تابید و بدان جهت کوکبان گفتند. (از معجم البلدان). کوهی است که نزدیک صنعاء واقع است و بر آن کوه دو قصر است که هیچکس راه آن را نمی داند و عقیدۀ بعضی مردم آن است که آن دو قصر را از جواهر ساخته اند، زیرا که در شب به غایت درخشنده است. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 676)
قسمی از جهاز شتر، چوب جهاز شتر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) : رحم آمد مر شتر را، گفت هین برجه و بر کودبان من نشین. مولوی (مثنوی). چو خر ندارم خربنده نیستم ای جان من از کجا غم پالان و کودبان ز کجا. مولوی
قسمی از جهاز شتر، چوب جهاز شتر. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) : رحم آمد مر شتر را، گفت هین برجه و بر کودبان من نشین. مولوی (مثنوی). چو خر ندارم خربنده نیستم ای جان من از کجا غم پالان و کودبان ز کجا. مولوی
پاسبان رود، نگهبان و محافظ رود: چو آمد بنزدیک اروندرود فرستاد زی رودبانان درود، فردوسی، چنان خوار برگشت از او رودبان که جان را همی گفت پدرود مان، فردوسی
پاسبان رود، نگهبان و محافظ رود: چو آمد بنزدیک اروندرود فرستاد زی رودبانان درود، فردوسی، چنان خوار برگشت از او رودبان که جان را همی گفت پدرود مان، فردوسی
جمع واژۀ بواب: ترک احسان خواجه اولیتر کاحتمال جفای بوابان. سعدی. و از رؤسای فیوج و فراشان و بوابان بسیار و بیحد بوده اند. (تاریخ قم ص 161). - بوابان زرین سر، دربانهایی که کلاه زرین بر سر دارند. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ بواب: ترک احسان خواجه اولیتر کاحتمال جفای بوابان. سعدی. و از رؤسای فیوج و فراشان و بوابان بسیار و بیحد بوده اند. (تاریخ قم ص 161). - بوابان زرین سر، دربانهایی که کلاه زرین بر سر دارند. (ناظم الاطباء)
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است. و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت، و نیز همین صورت به معنی دزدان و صعالیک آمده است، چنانکه ذؤبان. ذؤب الشعراء
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است. و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت، و نیز همین صورت به معنی دزدان و صعالیک آمده است، چنانکه ذؤبان. ذؤب الشعراء