جدول جو
جدول جو

معنی ذومرحب - جستجوی لغت در جدول جو

ذومرحب(مَ حَ)
آل ذومرحب، خاندانی است آل ذی مرحب بن ربیعه بن معاویه بن معدیکرب را بحضرموت و از این خاندان است وائل بن حجر صحابی. (یاقوت در معجم البلدان ذیل کلمه مظه) و ربیعه بن معدیکرب خادم بت مرحب بحضرموت بوده است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ذومرحب(مَ حَ)
مرحب نام بتی بوده است به حضرموت و سادن آنرا ذامرحب می گفتند
لغت نامه دهخدا
ذومرحب(مَ حَ)
القیل الحضرمی. یکی از اذواء و اقیال که شمشیری معروف داشته است بنام ذواد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرحب
تصویر مرحب
مرحبا، کلمه ای که برای تحسین به کار می رود، آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رَ)
آنکه نکاح با وی روا نبود. چون مادر و خواهر و عمه و دائیزه
لغت نامه دهخدا
ابن وائل بن غوث بن قطن. قاله ابوعل الاثرم. در المرصع ابن الاثیر این نام بدین صورت بی هیچ شرحی آمده است
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
نام ملکی از ملوک حمیر. (نخبه الدهر دمشقی ص 222)
نام موضعی است در شعر
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
وادیی است بحجاز. حطیئه گوید:
ماذا تقول لافراخ بذی مرخ
حمرا الحواصل لاماء و لاشجر
القیت کاسبهم فی قعر مظلمه
فاغفر علیک سلام اﷲ یا عمر.
(المرصع).
، بیابانی به یمن. رجوع به ذوالمرخ شود. (المرصع) ، وادیی است بسیار درخت نزدیک فدک. (المرصع). و رجوع به عقد الفرید ج 6 ص 144 و 167 شود
لغت نامه دهخدا
(مِرْ رَ)
لقب جبرائیل است. روح الامین. ناموس. طاووس الملائکه
لغت نامه دهخدا
(مِرْ رَ)
صاحب توانائی. ذوقوه. توانگر. قوی. ذومنظر: ذومره فاستوی. (قرآن 53 / 6) ، صاحب توانائی پس راست رو. (تفسیرابوالفتوح ج 5 ص 161) و در تفسیر آن گوید: ذومره، ای ذوقوه و اصل او از امرالحبل اذا حکم فتله مراراً ومنه قول النبی علیه السلام: لاتحل الصدقه لغنی و لالذی مره سوی. گفت صدقه حلال نباشد هیچ توانگر را و نه هیچ قوی تن درست را. و رجل مریر، ای قوی. قال الشاعر:
تری الرجل النحیف فیزدریه
و فی اثوابه جلد مریر.
...... قطرب گفت عرب مرد قوی را ذومره خوانند چنانکه شاعر گفت:
قد کنت قبل لقائکم ذامره
عندی لکل تخاصم مراته.
..... عبداﷲ عباس گفت ذومره، ای ذومنظر. حسن قتاده گفت: ذوخلق طویل، خداوند بالای دراز بود فاستوی یعنی تمام خلق و نکوصورت و تمام بالا. (تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 173)
لغت نامه دهخدا
(رَ حِ)
قریب. نزدیک. کس. خویش. خویشاوند. ج، ذوی الارحام
لغت نامه دهخدا
(سَ)
صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: پادشاهی هدادبن شراحیل هفتاد و پنجسال بود و اندر تاریخ جریر الطبری لقب او را ذوسرح گوید و او را وزیری بود نام او رام رایش و چون الفید بمرد هداد از راه عراق بجانب یمن بازگشت و هیچ جای نرفت بیرون از حدّ خویش. و در کتاب معارف خوانده ام که زنی جنی را بزن کرد و بلقیس از وی بزاد. پس از اندکی روزگار فرمان یافت و بمرد و خدای تعالی بدان داناتر است. (مجمل التواریخ چ ملک الشعراء بهار ص 156)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لقب پدربلقیس ملکۀ سبا و زوجه سلیمان بن داود نبی است
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
نام جایگاهی است
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
چنگل دار. چون باز و شاهین و مانند آن.
، چنگال دار، چون شیر و ببر وپلنگ و جز آنان. ذوظفر
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در تاج العروس آمده است: ذومرخ وادیی است بحجاز و در حدیث ذومراخ ذکر شده است و ابن منظور و ابن الاثیر آنرا بضم میم ضبط کرده اند و آن وادیی است نزدیک مزدلفه و بعضی گفته اند کوهی بمکه و بحاء مهمله هم آمده است
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام وادی یا رودباری است بنزدیکی مزدلفه و گویند از بطن جبلی باشد بمکه. و آنرا با حاء مهمله نیز گفته اند
لغت نامه دهخدا
(مُرْ را)
نام پدر عمیر است و عمیر صحابی است. در دایره المعارف های اسلامی، واژه صحابی به معنای یار پیامبر آمده است، کسی که در زمان حیات پیامبر با او ملاقات کرده، ایمان آورده و با اسلام از دنیا رفته است. این تعریف در علم حدیث و تاریخ اسلام کاربرد بسیار زیادی دارد و تأثیر بسزایی در فهم سنت نبوی دارد. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
در رساله ای که در آخر کتاب الجماهر بیرونی چاپ حیدرآباد دکن از کتاب الاکلیل للهمدانی در معرفت معادن بطبع رسیده است گوید: قال الهمدانی فی کتابه هذا کان بنی یعفر یحملوا الفضه من شبام سخم الی صنعاء و هی بالقرب من صنعاء علی ساعتین قریب من ذی مرمر و ظهر من قوله ان فیها معدن فضه
لغت نامه دهخدا
جایگاهی بمدینه که وفد مصر بزمان خلافت عثمان بدانجا فرود آمدند. (حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 172 س آخر). و رجوع به ذی مروه شود
لغت نامه دهخدا
لقب جریر بن عبد بجلی است
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ حَ)
ظل. (المزهر) (المرصع). سایه
لغت نامه دهخدا
صحابی است. اصطلاح صحابه، جمع «صحابی»، به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که با پیامبر اسلام (ص) همراه بودند، ایمان آوردند و در اسلام باقی ماندند. این افراد تأثیر عمیقی در شکل گیری جامعه اسلامی، نگارش قرآن، و گسترش اصول عقاید اسلامی داشتند. از نظر تاریخی و مذهبی، صحابه منبعی معتبر برای شناخت دین و آموزه های پیامبر اکرم محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
معروف به مرحب خیبری یکی از سران یهود و رئیس یکی از قلعه های خیبر که در سال هفتم هجرت در جنگ خیبر با علی علیه السلام نبرد کرد و به دست آن حضرت کشته شد:
منم شیردل مرحب خیبری
که با چرخ عار آیدم همسری.
(حملۀ حیدری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذورحم
تصویر ذورحم
نزدیک قریب خویشاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو رحم
تصویر ذو رحم
خویشاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
فراخ شدن، فراخی، بزرگی، گشادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرحب
تصویر مرحب
((مَ حَ))
فراخی، سعه، نامی است از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین