- ذوحیات
- دارای حیات جاندار جانور
معنی ذوحیات - جستجوی لغت در جدول جو
- ذوحیات
- دارای حیات، زنده، جاندار
- ذوحیات ((حَ))
- دارای حیات، زنده، جاندار، ذی حیات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جانوری که هم در آب بتواند زندگی کند و هم در خاک فردی ازشاخه ذوحیاتین ها دوزیست، در تدوال (ذوحیاتین) بکار میرود
((حَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
صاحب دو زندگانی، دوزیستان. در اصطلاح جانور شناسی جانورانی که ابتدا در آب زندگی می کنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج می شوند و در خشکی ادامه حیات می دهند، مانند، غورباقه
که ابتدا در آب زندگی می کنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج میشوند و در خشکی هم حرکت می کنند مانند قورباغه، دوزیستان
ذی حیات: جاندار
بمعنی مجموعه اخلاق و رفتار و کیفیات نفسانی و حالات روانی اطلاق میشود
کارهای ذوقی، فعالیت، هایی که باعث ارضای روحی یا سرگرمی می شود
ذو حیات بودن: دو زیستی
جمع ذاریه، بادها
دم جنبانکیان
آله کلویان
بوفیان تیره چغدها
آغازیان انگلی
دارای حیات جاندار جانور
نخستین ها، بن ها نمودها، جمع اولیه: نخستینهااولها، تصورات و تصدیقات بدیهی و قضایای ضروری
جمع توحش
تاژک ها
شپشگیان
جمع شطحیه، ژاژ ها شطحیه سخنانی که ظاهر آن خلاف شرع باشد و عرفای کامل در شدت وجد و حال آن ها را بر زبان رانند مانند انا الحق گفتن حسین بن منصور حلاج
خار پوستان جانوران خار پوست
شراب خالص و پاکیزه، سخن خالص و بی آمیغ
دارای حیات، زنده، جاندار
راسته کنه ها
جمع لوزیه، از ریشه پارسی لوزینه ها جمع لوزیه، حلوای بادام (غیاث)
جمع موذیه، از ریشه پارسی موتکان، گزند رسانان، خرفستران، جانوران زیانکار و گزند رسان
سخنان خلاف شرع، کلماتی که ظاهر آن ها خلاف شرع باشد مانند اناالحق گفتن حسین بن منصور حلاج
ذاریه ها، پراکنده کنندگان، بادهای پراکنده کننده، بادها که چیزهایی را ببرد، جمع واژۀ ذاریه، پنجاه و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۰ آیه، والذّاریات
نسل فرزندان جمع ذراری و ذریات
جمع داوه، آمه ها
جمع روح، بادهای خوش بادهای خنک، آسایش ها، مهربانی ها
درود و شادباش گفتن