خر. (منتهی الارب). و در تاج العروس ذیل کلمه نجمه آمده است: و النجمه بالفتح و یحرک... نبت معروف فی البادیه، قال ابوعبید: السرادیح اماکن لینه تنبت النجمه و النصی قال والنجمه شجره تنبت ممتده علی وجه الارض اوالمحرکه غیرالساکنه و انما هما نبتان فالنجمه شجیره خضراء کأنها اول بذر الحب حین یخرج صفارا و بالتحریک شی ٔ ینبت فی اصول النخله... و قال ابوعمرو الشیبانی: الثیل یقال له النجم والواحده نجمه و قال ابوحنیفه الثیل والنجمه و العکرش کله شی واحد و انما قال الشاعر ذلک لأن ّ الحمار اذا اراد ان یقلع النجمه من الارض و کدمها ارتدت خصیتاه الی مؤخره و قال الازهری النجمه لها قضبه تفترش الارض افتراشا و شاهد النجم قول زهیر: مکلل باصول النجم تنسجه ریح خریق لضاحی مائه حبک. و من المجاز ذوالنجمه لقب الحمار لانه یحبها کما فی الاساس
خر. (منتهی الارب). و در تاج العروس ذیل کلمه نجمه آمده است: و النجمه بالفتح و یحرک... نبت معروف فی البادیه، قال ابوعبید: السرادیح اماکن لینه تنبت النجمه و النصی قال والنجمه شجره تنبت ممتده علی وجه الارض اوالمحرکه غیرالساکنه و انما هما نبتان فالنجمه شجیره خضراء کأَنها اول بذر الحب حین یخرج صفارا و بالتحریک شی ٔ ینبت فی اصول النخله... و قال ابوعمرو الشیبانی: الثیل یقال له النجم والواحده نجمه و قال ابوحنیفه الثیل والنجمه و العکرش کله شی واحد و انما قال الشاعر ذلک لأَن َّ الحمار اذا اراد ان یقلع النجمه من الارض و کدمها ارتدت خصیتاه الی مؤخره و قال الازهری النجمه لها قضبه تفترش الارض افتراشا و شاهد النجم قول زهیر: مکلل باصول النجم تنسجه ریح خریق لضاحی مائه حبک. و من المجاز ذوالنجمه لقب الحمار لانه یحبها کما فی الاساس
نبض ذوالفتره، نبض که فواصل آن غیر متساوی است: منشاری و منقطع و نبض ذوالفتره سقوط قوّت باشد. و این چنان باشد که قوّت حرکت آغاز کند و زود مانده شود یا ناگاه عارضی ازاعراض نفسانی پدید آید که نفس و طبیعت بدان مشغول گردد و بدان سبب نبض فروگسلد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
نبض ذوالفتره، نبض که فواصل آن غیر متساوی است: منشاری و منقطع و نبض ذوالفتره سقوط قوّت باشد. و این چنان باشد که قوّت حرکت آغاز کند و زود مانده شود یا ناگاه عارضی ازاعراض نفسانی پدید آید که نفس و طبیعت بدان مشغول گردد و بدان سبب نبض فروگسلد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لقب حصین بن یزید حارثی. یا حصین بن مرثد یا یزید صحابی است و از آنرو این لقب بدوداده اند که در گلوی وی گرفتگی بود که کلام آشکار و درست گفتن نمیتوانست و گویند صدسال بزیست. (منتهی الارب). و صاحب المرصع گوید: حصین بن یزید بن شدّادبن قنان الحارثی صاحب وقعۀ فیف الریح یکی از جنگهای معروف عرب است که میان بنی حرث بن کعب و بنی عامر روی داد و غلبه بنوعامر را بود. و رجوع به الأستیعاب ج 1 ص 170 شود، لقب عامر بن أصلع. (منتهی الارب)
لقب حصین بن یزید حارثی. یا حصین بن مرثد یا یزید صحابی است و از آنرو این لقب بدوداده اند که در گلوی وی گرفتگی بود که کلام آشکار و درست گفتن نمیتوانست و گویند صدسال بزیست. (منتهی الارب). و صاحب المرصع گوید: حصین بن یزید بن شدّادبن قنان الحارثی صاحب وقعۀ فیف الریح یکی از جنگهای معروف عرب است که میان بنی حرث بن کعب و بنی عامر روی داد و غلبه بنوعامر را بود. و رجوع به الأستیعاب ج 1 ص 170 شود، لقب عامر بن أصلع. (منتهی الارب)
لقب ربیعه بن جریش است. ابن اثیر در المرصع گوید: لقب ربیعه بن الجریش بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه. و العبره خرزه کان یلبسها بمنزلهالتاج. ذکره ابن الکلبی. و رجوع به منتهی الارب در کلمه عبر شود
لقب ربیعه بن جریش است. ابن اثیر در المرصع گوید: لقب ربیعه بن الجریش بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه. و العبره خرزه کان یلبسها بمنزلهالتاج. ذکره ابن الکلبی. و رجوع به منتهی الارب در کلمه عبر شود
قریه ای است بوادی القری، موضعی است به ارض جهینه بدانسوی سیف البحر میان مکه و مدینه. خرج الیه ابوبصیر الثقفی فی نفر کانوا قدموا من مکه مسلمین. (از المرصع)
قریه ای است بوادی القری، موضعی است به ارض جهینه بدانسوی سیف البحر میان مکه و مدینه. خرج الیه ابوبصیر الثقفی فی نفر کانوا قدموا من مکه مسلمین. (از المرصع)
موضعی است به یمن. کثیر راست: بعزّه هاج الشوق فالدمع سافح مغان و رسم قد تقادم ما صح بذی المرخ من ود ان غیر رسمها ضروب الندی ثم اعتنقها البوارح. و دیگری گوید: من کان اعسی بذی مرخ و ساکنه قریرعین لقد اصبحت مشتاقا اری بعینی نحو الشرق کل ضحی داب المقید منی النفس اطلاقاً
موضعی است به یمن. کثیر راست: بعزّه هاج الشوق فالدمع سافح مغان و رسم قد تقادم ما صح بذی المرخ من ود ان غیر رسمها ضروب الندی ثم اعتنقها البوارح. و دیگری گوید: من کان اعسی بذی مرخ و ساکنه قریرعین لقد اصبحت مشتاقا اری بعینی نحو الشرق کل ضحی داب المقید منی النفس اطلاقاً
نام نوعی ماهی است. (کتاب البلدان ابن الفقیه). قوقی. ختو. زال. ماهی زال. حریش. هرمیس نوعی پستاندار دریائی از راستۀ قطاس ها که طولش تا 4 متر می رسد یکی از دندانهای نیش جنس نر این حیوان رشد بسیار یافته و بموازات طول بدن حیوان ازدهان خارج میشود (حدود 3 متر) و مانند شاخی دراز و افقی در جلوی سر قرار دارد و عضو دفاعی حیوان است. جریش البحر. کرکدن البحر. (کتاب البلدان ابن الفقیه) و قدما می گفتند که چون استخوان او کسی با خود دارد اگر سمی بمجلس درآرند آن استخوان جنبیدن گیرد
نام نوعی ماهی است. (کتاب البلدان ابن الفقیه). قوقی. ختو. زال. ماهی زال. حریش. هرمیس نوعی پستاندار دریائی از راستۀ قطاس ها که طولش تا 4 متر می رسد یکی از دندانهای نیش جنس نر این حیوان رشد بسیار یافته و بموازات طول بدن حیوان ازدهان خارج میشود (حدود 3 متر) و مانند شاخی دراز و افقی در جلوی سر قرار دارد و عضو دفاعی حیوان است. جریش البحر. کرکدن البحر. (کتاب البلدان ابن الفقیه) و قدما می گفتند که چون استخوان او کسی با خود دارد اگر سمی بمجلس درآرند آن استخوان جنبیدن گیرد
آبی است بنوطریف را بأجا و بعضی گویند کوهی است بسلمی از دو کوه طی نزدیک سقف و غضور و بعضی گفته اند موضعی است در راه ربذه و میان آن و مدینه بیست و چهار میل مسافت است. و موضعی است بین زباله و شقوق به دو میلی شقوق و ابن الاثیر در المرصع گوید: موضعی است در هشت فرسنگی مدینه و نصر گوید: در بیست و چهار میلی مدینه. (معجم البلدان). و رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 23 شود
آبی است بنوطریف را بأجا و بعضی گویند کوهی است بسلمی از دو کوه طی نزدیک سقف و غضور و بعضی گفته اند موضعی است در راه ربذه و میان آن و مدینه بیست و چهار میل مسافت است. و موضعی است بین زباله و شقوق به دو میلی شقوق و ابن الاثیر در المرصع گوید: موضعی است در هشت فرسنگی مدینه و نصر گوید: در بیست و چهار میلی مدینه. (معجم البلدان). و رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 23 شود
در المرصع ابن الأثیر (نسخۀ خطی منحصر در دسترس ما) این صورت آمده است و گوید نام مردی است از بنی تغلب بن ربیعه و وجه تلقیب این است که بر بشرۀ بینی وی مویهای درشت بود که او را به بره مانند می کرد و بیتی از عمرو بن کلثوم آورده که در نسخه لا یقرء است و بازگوید گاه از آن کعب بن زهیر را اراده کنند.
در المرصع ابن الأثیر (نسخۀ خطی منحصر در دسترس ما) این صورت آمده است و گوید نام مردی است از بنی تغلب بن ربیعه و وجه تلقیب این است که بر بشرۀ بینی وی مویهای درشت بود که او را به بره مانند می کرد و بیتی از عمرو بن کلثوم آورده که در نسخه لا یقرء است و بازگوید گاه از آن کعب بن زهیر را اراده کنند.