ذواثیل بنی جعفر، موضعی است قرب مدینه میان بدر و وادی الصفراء و بدان جا چشمۀ آبی است بنوجعفر را و نخل بسیار دارد و آن را اثیل نیز گویند چنانکه در شعر قتیله بنت النصر آمده است: یا راکباً ان الاثیل مظنه من صبح خامسه و انت موفق. (المرصّع)
ذواُثیل بنی جعفر، موضعی است قرب مدینه میان بدر و وادی الصفراء و بدان جا چشمۀ آبی است بنوجعفر را و نخل بسیار دارد و آن را اُثیل نیز گویند چنانکه در شعر قتیله بنت النصر آمده است: یا راکباً ان الاثیل مظنه من صبح خامسه و انت موفق. (المرصّع)
جمع واژۀ داحول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ داحول، پای دام صیاد که برای شکار گورخر بر زمین فرونشاند گویا که آن گورخر رانده شده است بهر شکار. (آنندراج). رجوع به داحول شود
جَمعِ واژۀ داحول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ داحول، پای دام صیاد که برای شکار گورخر بر زمین فرونشاند گویا که آن گورخر رانده شده است بهر شکار. (آنندراج). رجوع به داحول شود
نام موضعی است به دیار عرب که در جاهلیت بدانجا جنگی میان بنی تمیم و بکر بن وائل روی داده است و این جنگ را یوم ذواحثال نامند و در شمار ایام مشهورۀ عرب است و حوفزان بن ثریک در این جنگ اسیر شده است
نام موضعی است به دیار عرب که در جاهلیت بدانجا جنگی میان بنی تمیم و بکر بن وائل روی داده است و این جنگ را یوم ذواحثال نامند و در شمار ایام مشهورۀ عرب است و حوفزان بن ثریک در این جنگ اسیر شده است
جمع واژۀ میثاق. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عهد و پیمانها و استواریها، و این جمع میثاق است که به معنی عهد و پیمان و استواری باشد. (غیاث) (آنندراج) : مقدمات عهود و سوالف مواثیق را طلیعۀ آن کرده. (کلیله و دمنه). شتر... عهود و مواثیق شیر پیش خاطر آورد. (کلیله و دمنه). میان ایشان برای اتحاد ذات البین و موافقت جانبین و خلوص وداد و قیام به جواب اعدا و اضداد، مواثیق مؤکد گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 125). میان ایشان مواثیق و عهود مؤکد رفت و اتحادی صادق ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 78). او را مستظهر گردانید به مواثیق و عهود... (ترجمه تاریخ یمینی ص 65). بدین عهود و مواثیق و شروط و پیمان به پسران خود وصیت کنم. (ترجمه تاریخ قم ص 251). و رجوع به میثاق شود، جمع واژۀ موثق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به موثق شود
جَمعِ واژۀ میثاق. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). عهد و پیمانها و استواریها، و این جمع میثاق است که به معنی عهد و پیمان و استواری باشد. (غیاث) (آنندراج) : مقدمات عهود و سوالف مواثیق را طلیعۀ آن کرده. (کلیله و دمنه). شتر... عهود و مواثیق شیر پیش خاطر آورد. (کلیله و دمنه). میان ایشان برای اتحاد ذات البین و موافقت جانبین و خلوص وداد و قیام به جواب اعدا و اضداد، مواثیق مؤکد گشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 125). میان ایشان مواثیق و عهود مؤکد رفت و اتحادی صادق ظاهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 78). او را مستظهر گردانید به مواثیق و عهود... (ترجمه تاریخ یمینی ص 65). بدین عهود و مواثیق و شروط و پیمان به پسران خود وصیت کنم. (ترجمه تاریخ قم ص 251). و رجوع به میثاق شود، جَمعِ واژۀ موثق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به موثق شود
جمع واژۀ راؤول. آب دهان چارپایان یا خاص اسب است. (از اقرب الموارد). رجوع به راؤول شود، دندانهای زائدی که در ردیف سایر دندانها نروییده باشند. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به راؤول شود
جَمعِ واژۀ راؤول. آب دهان چارپایان یا خاص اسب است. (از اقرب الموارد). رجوع به راؤول شود، دندانهای زائدی که در ردیف سایر دندانها نروییده باشند. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به راؤول شود
و عن ابن الاعرابی (فعل) هذا (آثراما و آثرذی أثیر) کلاهما علی صیغه اسم الفاعل و کذلک آثراً بلاما و قال عروه بن الورد: فقالوا ما ترید فقلت ألهو الی الأصباح آثرذی اثیر. هکذا انشده الجوهری. قال الصغانی و الروایه و قالت یعنی امرأته أم وهب و اسمها سلمی. یقال لقیته (اول ذی أثیر وأثیره ذی أثیر) نقله الصغانی. (و اثره ذی اثیر بالضم) و ضبطه الصاغانی بالکسر و قیل الاثیر الصبح و ذوأثیر وقته. (و) حکی اللحیانی (اثر ذی اثیرین بالکسر و یحرک) و اثره ما... (تاج العروس)
و عن ابن الاعرابی (فعل) هذا (آثراما و آثرذی أثیر) کلاهما علی صیغه اسم الفاعل و کذلک آثراً بلاما و قال عروه بن الورد: فقالوا ما ترید فقلت ألهو الی الأصباح آثرذی اثیر. هکذا انشده الجوهری. قال الصغانی و الروایه و قالت یعنی امرأته أم وهب و اسمها سلمی. یقال لقیته (اول ذی أثیر وأثیره ذی أثیر) نقله الصغانی. (و اثره ذی اثیر بالضم) و ضبطه الصاغانی بالکسر و قیل الاثیر الصبح و ذوأثیر وقته. (و) حکی اللحیانی (اثر ذی اثیرین بالکسر و یحرک) و اثره ما... (تاج العروس)
بازه هنگام زبانزد خنیا فاصله هنگام (اکتاو) یا ذوالکل و الاربع. یازدهم دست است که از ده فاصله تشکیل میشود. یا ذوالکل و الخمس. دوازدهم دست است که از یازده فاصله تشکیل می شود
بازه هنگام زبانزد خنیا فاصله هنگام (اکتاو) یا ذوالکل و الاربع. یازدهم دست است که از ده فاصله تشکیل میشود. یا ذوالکل و الخمس. دوازدهم دست است که از یازده فاصله تشکیل می شود