- ذوابه
- پیشانی، رستنگاه موی، گیسو، دستگیره شمشیر، گیس از چهره های سپهری، بالا -7 بالا نشینی
معنی ذوابه - جستجوی لغت در جدول جو
- ذوابه
- ناصیه، موی بالای پیشانی، موی پیش سر، بلند و بالا از هر چیز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرشیر
پایان هر چیز، دنبایه چیزی، جای منتهای سیل وادی، خلاصه. پیرو دنباله رو خویشی، جویبار آبراهه
مونث ذباب واحد ذباب یک مگس یک کلیز، مگسک از چهره های سپهری، باز مانده
پیشانی، محل روییدن موی بر پیشانی، شریف و اعلای هر چیز، ارجمندی
پاسخک گوشه ای در سه گاه زبانزد خنیا گوشه ای در سه گاه
رسوائی و عار و حیاء
پیرو، دنباله، دنبالۀ چیزی، پایان چیزی، جایی از وادی که مسیل به آن منتهی شود
رشک رشک (گویش گیلکی و بلوچی) تخم شپش
یکبار گداختن، مانده داراک
پوست پوسته در گیاهان
منگوله کفش
پیشوای مردم
دمپوش پاره ای پوست آویزان به پالان
بالای کوه
گیسو دار دنباله دار از ستارگان
ستاره دنباله دار صاحب ذوابه خدواند موی پیشانی، ستاره دنباله دار مذنب: (... . این جمادات پدید آمد چون: کوهها و کانها و ابر و برف و رعد و برق و کواکب منقصه و ذوالذوابه و نیازک)
ستاره دنباله دار ستاره دمدار: (در خلال این احوال این احوال ستاره ای در برج قوس مرئی شد) توضیح ذوذوابه را یکی از سبعه منحوسه میدانستند
گیسودار، در علم نجوم دنباله دار (ستاره)