- ذهبانی (ذُ)
منسوب به ذهبانه بطنی از حضر موت. (از انساب سمعانی)
معنی ذهبانی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نام قریه ای است به حران نزدیک رأس عین الثلج و صابئین را در این جا هیکلی بوده است. که درروزی مخصوص بزیارت و طواف آن می شدند و یاقوت گوید: موضعی است نزدیک رقه، و بدانجا مشهدی که زیارتگاه است و در آنجا نذورات آرند و موقوفاتی دارد و چشمۀ نهر بلیخ که در بستانهای رافقه جاری است بدانجا است
(ذَ)
لغت نامه دهخدا
کوهی است جهینه را باسفل مروه. به ساحل میان جده و قدید و بین مروه و سقیا، موضعی است ساحلی به یمن. از قراء جند
(ذَ نَ)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است از قراء حران. وفات ابوالعباس احمد بن عثمان بن الحدید السلمی الدمشقی بدانجا بود
بیرونی در آثار الباقیه در فصل ’القول علی اعیاد المجوس الاقدمین و صیام الصابئین و اعیادهم’ گوید: هلال تشرین الاول، فی الیوم السادس منه، عید الذهبانه (و فی نسخه، عید الذهانه). و فی السابع مبداء تعظیم العید و..
شهربانو ملکه. توضیح طبق فرمان محمد رضا شاه پهلوی (1340 ه. ش) ملکه ایران بلقب فوق خوانده شد
اداره ایست که وظیفه آن حفظ امنیت شهر و استقرار نظم و تعقیب بزهکاران است و آن تابع وزارت کشور است نظمیه
ورنران منسوب به شهوت آن چه از روی شهوت صورت گیرد، صاحب شهوت دارای شهوت آرزومند. یا قوه شهوانی. قوه شهوت قوه شهویه مقابل قوه غضبانی
دباشی: دهبان کسی که بر ده سرباز فرمان میراند فرمانده ده سرباز، سر دسته ده فراش
بخشی کوچکی از سازمان ارتش که وظیفه مراقبت از اعمال افسران و سربازان را به عهده دارد
