- ذهب
- زر، طلا
معنی ذهب - جستجوی لغت در جدول جو
- ذهب
- مفرد واژۀ اذهاب، ذهوب، در علم شیمی زر، طلا. یک قطعۀ آن ذهبه، جمع اذهاب، زردۀ تخم مرغ
- ذهب ((ذَ هَ))
- زر، طلا، عسجد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طلائی
خرده زر ریزه باران
طلایی، زرین
آیین، کیش
زریابی زرینگی
زراندود، طلاکاری شده، زرکوبی شده
راه، روش، طریقه، کیش زر اندود کننده طلا کاری و تذهیب شده
راه و روش، طریقه، هر یک از فرقه ها و گرایشات دینی با مجموعه ای از آیین ها و آموزه ها
روندگان از شاخه های سوفیگری و از پیروان نجم الدین الطامه الکبری خیوقی
برون رفتگان از شاخه های سوفیگری و پیروان عبدالله برزش آبادی مشهدی که از فرمانبرداری محمد نور بخش جانشین خواجه اسحق ختلانی سر پیچید و آنان را برون رفتگان گویند زیرا خواجه درباره عبدالله گفت که او از گروه سر سپردگان بیرون رفته است
مونث ذهبی. زرینه طلایی، بخور مریم
دشنام دریدگی گستاخی آک (عیب)، کاستی کمی، گداخته ناآرام
خطا، معصیت، گناه، جرم
تیز کردن چیزی را
پژمریدن، خشک لبی
فراموش کننده
هوش، اندیشه، یاده
گرگ
ذئب، گرگ
زر اندود
زرها، جمع ذهب
خود بزرگ نمایی، گردنکشی
قوه باطنی که مطالب را بیادگار نگاه میدارد
ازیاد بردن فراموشیدن، سویسیدن
سیاه دندانی
گذشتن، رفتن
گداختن، آب شدن چیزی بر اثر حرارت
آستین ترسیدن
پاره ای از مال