جدول جو
جدول جو

معنی ذهاب - جستجوی لغت در جدول جو

ذهاب
گذشتن، رفتن
تصویری از ذهاب
تصویر ذهاب
فرهنگ لغت هوشیار
ذهاب
((ذَ))
رفتن، شدن، گذشتن
تصویری از ذهاب
تصویر ذهاب
فرهنگ فارسی معین
ذهاب
جمع ذهبه، باران های ریز و بسیار
تصویری از ذهاب
تصویر ذهاب
فرهنگ فارسی معین
ذهاب
جمع ذهب، زرده های تخم مرغ، پیمانه های اهل یمن
تصویری از ذهاب
تصویر ذهاب
فرهنگ فارسی معین
ذهاب
رفتن، گذشتن
تصویری از ذهاب
تصویر ذهاب
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع ذهب، زرها زراندودن، بردن، روان کردن، نابودکردن بردن کسی را بردن کسی را دور گردانیدن، روان کردن، زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذهاب
تصویر اذهاب
ذهب ها، زرها، زرده های تخم مرغ، جمع واژۀ ذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذهاب
تصویر اذهاب
((اِ))
بردن، دور کردن، جاری ساختن، زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهاب
تصویر شهاب
(دخترانه و پسرانه)
شعله آتش، سنگ آسمانی، ستاره دنباله دار، جاه و جلال، عظمت، بزرگی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وهاب
تصویر وهاب
(پسرانه)
بسیار بخشنده، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذناب
تصویر ذناب
دم بند ریسمانی که دم ستور یا اشتر به تنگ می بندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراب
تصویر ذراب
زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذباب
تصویر ذباب
مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذاهب
تصویر ذاهب
فراموش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذئاب
تصویر ذئاب
جمع ذئب، گرگان جمع ذئب گرگان گرگها، جمع ذئب، گرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهیب
تصویر ذهیب
زر اندود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهوب
تصویر ذهوب
زرها، جمع ذهب
فرهنگ لغت هوشیار
آوازیست که درآخر افشاری نواخته میشود نصیحت آمیز و حالتش بر عکس افشاری است سوز و گراز و تاله و ندبه ندارد بلکه به پیر تجربه دیده ای شبیه است که می خواهد آب خنکی بر داغ دل مصیبت دیدگان بریزد و آنان را با نصایح دلپذیر امیدوار کند و در ضمن بگوید که آرزوی بشر تمام شدنی نیست پس برای این که آسوده زیست کنیم باید دامان آرزو را فرا کشیم تا ادامه حیات که گاه با رنج و ناکامی و زمانی با شادی و کامرانی توام است سهل و آسان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که از کنار رود چشمه تالاب و غیره تراوش کند، جایی که آب از آنجا جوشد خواه خاک و خواه سنگ باشد موضع چشمه، آبی که قعرش پیدا نباشد، چشمه ای که پیوسته روان باشد و هرگز نایستد
فرهنگ لغت هوشیار
پوست پوست ناپیراسته پوست خام پوست پوست نا پیراسته پوست دباغی نشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهاب
تصویر شهاب
درخش آتش، پاره ای از آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاب
تصویر نهاب
غارتگر، غنیمت برنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاب
تصویر نهاب
به غنیمت بردن، غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهاب
تصویر اهاب
پوستی که دباغی نشده باشد، پوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذباب
تصویر ذباب
مگس، پشه، زنبور به ویژه زنبور عسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وهاب
تصویر وهاب
از نام های باری تعالی، بسیار بخشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهاب
تصویر رهاب
رهاوی، گوشه ای در دستگاه های سه گاه، شور و نوا، رهاو، راهوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهاب
تصویر شهاب
آب سرخ رنگی که از گل کاجیره گرفته می شود، شاه آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهاب
تصویر مهاب
مهب ها، جاهای وزیدن باد، جهات وزش باد، جمع واژۀ مهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهاب
تصویر لهاب
تشنگی، زبانه زدن، آفرازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاب
تصویر مهاب
جای ترس و سهمگین و ترسناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاب
تصویر نهاب
تاراج تاراجگر، جمع نهب، پروه ها (غنائم) غارت کردن (غیاث)، غارت: (... همه در معرض قتل و اسر و در نهاب نهب و فتک) (جومع الحکایات 2: 1)، جمع نهب: الف - غنیمتها. ب - حمله ها. توضیح بنظر می آید که در فارسی گاه بصورت مفرد آید: (زین نکویان یکی زروی عتاب پشت غم را خمی دهد زنهاب) (حدیقه. مد. 357)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وهاب
تصویر وهاب
بخشنده از فروزگان خدا نیک بخشنده بسیار بخشنده: (تویی وهاب مال و جز تو واهب تویی فعال جود و جز تو فاعل) (منوچهری)، صفتی است ازصفات خدای تعالی: (داری هبت از ایزد وهاب سه نعمت عیش هنی و طبع سخنی و کف واهب) (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهاب
تصویر اهاب
((اِ))
پوست، پوست دباغی نشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذباب
تصویر ذباب
((ذُ))
مگس، زنبور
فرهنگ فارسی معین