جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ذهاب

ذهاب

ذهاب
جَمعِ واژۀ ذَهب. یعنی زرده های تخم مرغ ، پیمانه های اهل یمن. جج، اَذاهِب. اذاهیب
جَمعِ واژۀ ذهبه، باران ریزه یا باران بسیار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ذهاب

ذهاب
موضعی است در دیار بلحرث بن کعب. و در المرصع گوید، نام غائطی است از ارض بنی الحارث بن کعب
لغت نامه دهخدا

ذهاب

ذهاب
لقب عمرو بن جندل بن سلمه یا لقب مالک بن جندل شاعر عرب است
لغت نامه دهخدا

ذهاب

ذهاب
نام قبیله ای از عرب، نام جنگی از جنگهای قبیلۀ بنی عامر از عرب و به این معنی بکسر هم آمده است. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا

ذهاب

ذهاب
ذهوب. مذهب. رفتن. برفتن. شدن. بشدن. (تاج المصادر بیهقی). گذشتن. بگذشتن. گذشت. گذر. مقابل مجی ٔ. آمدن. و مقابل ایاب. بازگشتن: کرایه کردن مال برای ذهاب و ایاب، دو سره کرایه کردن آن. ذهاب و ایاب. آمدو شد. رفت و آمد. آمد و رفت. ذهاب ثلثان، رفتن و تبخیر شدن دو سه یک (از عصیر عنب و غیره) :
چو سوی قبله، ملوک جهان بپیوستند
بسوی درگه عالی او مجی و ذهاب.
مسعودسعد.
واحیرتا! از حالت سفری که ره سپرش را نه از ذهاب اثر است و نه از ایاب خبر. (ترجمه تاریخ یمینی چاپی ص 442). این نه رکوبی است که او را رجوعی باشد و نه ذابی که آنرا ایابی. (ترجمه تاریخ یمینی، همان نسخه ص 454).
گفت واپس رفته ام من در ذهاب
حسرتا یا لیتنی کنت تراب.
مولوی.
، مجازاً، سفر. مقصد سفر:
در بیان این سه کم جنبان لبت
از ذهاب و از ذهب وز مذهبت.
مولوی.
مقتبس از حدیث، استرذهبک و ذهابک و مذهبک، زوال: ذهاب عقل، ذهاب تمیز، زوال آن، در آمدن در کان و خیره شدن چشم از بسیاری زر در آن، ذهب. هو غیبه القلب عن حس کل محسوس بمشاهده محبوبه، کائناًالمحجوب ماکان. (اصطلاحات الصوفیۀ جرجانی)
لغت نامه دهخدا