جدول جو
جدول جو

معنی ذعف - جستجوی لغت در جدول جو

ذعف
(ذَ)
ذعاف. سم ّساعت. زهر که در ساعت کشد. زهر مطلق، حیهٌ ذعف اللّعاب، مار در جای کش. مار جابجا کشنده
لغت نامه دهخدا
ذعف
(تَ)
زهر دادن. کسی را زهر خورانیدن. زهر در طعام کردن. سم دادن. مسموم کردن. دواخور کردن. چیزخور کردن
ذعاف. بمردن. هلاک شدن
لغت نامه دهخدا
ذعف
(ذُ عُ)
جمع واژۀ ذعاف
لغت نامه دهخدا
ذعف
زهر خوراندن، زهر زود کش
تصویری از ذعف
تصویر ذعف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضعف
تصویر ضعف
دو چندان، دو برابر، دو برابر چیزی یا بیشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
سست شدن، ناتوان شدن، سستی، ناتوانی
ضعف اعصاب: وضع غیر عادی اعصاب که سبب خستگی و فرسودگی و بی حالی و تحریک پذیری می شود، بیماری عصبی، نوراستنی
ضعف تالیف: در علوم ادبی پس و پیش بودن و تلفیق کلمات برخلاف دستور زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعف
تصویر شعف
خوش دل شدن، خوشحال شدن، خوش دلی، شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ عِ)
موت مذعف، مرگ زودکش. (منتهی الارب). ذعاف. مرگ سریع. (یادداشت مؤلف) (از متن اللغه). ذعف. (متن اللغه). موت مهلک سریع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ عَ)
مرگ. موت
لغت نامه دهخدا
فرو مایه مرد، براوردن نیاز شاخه خشک خرمابن، وردک (جهیز عروس) رخت پیوک (عروس)، مانه (اسباب خانه) اسباب خانه کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما جمع سعوف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذف
تصویر عذف
خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
سستی، ناتوانی، خلاف قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعف
تصویر صعف
لرزه گرفتن به لرزه افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعف
تصویر شعف
شیفته کردن دوستی کسی دل کسیرا، شادمانی، شیفتگی، خوشدلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعف
تصویر رعف
رفتن، روان شدن، خوندماغ شدن، از در درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرف
تصویر ذرف
روانی اشک، روان شدن آب روانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعاف
تصویر ذعاف
تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعر
تصویر ذعر
ترس بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعق
تصویر ذعق
بانگ زدن تر ساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعل
تصویر ذعل
خستوییدن (اعتراف کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعن
تصویر ذعن
گردن نهادن فرمانبرداری رام گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
((ضَ))
سست شدن، ناتوان گشتن، سستی، ناتوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
((ض))
دوچندان، دو برابر، جمع اضعاف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شعف
تصویر شعف
((شَ عَ))
خوشحال شدن، خوشحالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سعف
تصویر سعف
((سَ عَ))
اسباب خانه، کالای منزل، جهاز عروس، شاخه درخت خرما که از برگ دور شده باشد، برگ درخت خرما، جمع سعوف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
سستی، ناتوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
Debility, Faintness, Fragility, Frailness, Tenuousness, Weakness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
faiblesse, fragilité, ténuité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
слабость , хрупкость , слабость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
Schwäche, Zerbrechlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
слабкість , крихкість , слабкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
słabość, kruchość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
debilidade, fraqueza, fragilidade, tenuidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
debolezza, fragilità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
debilidad, fragilidad, tenuidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی