ذعف. سم ّ ساعه، زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق. زهر قاتل. زهر کشنده. (مهذب الاسماء). ج، ذعف، موت ذعاف، مرگ شتاب. مرگ سریع. موت مذعف، مرگ ناگهانی
ذَعف. سم ّ ساعه، زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق. زهر قاتل. زهر کشنده. (مهذب الاسماء). ج، ذُعُف، موت ذعاف، مرگ شتاب. مرگ سریع. موت مُذعِف، مرگ ناگهانی
خون بینی. (منتهی الارب) (از کشاف زمخشری) (از دهار) (فرهنگ اوبهی). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات) (غیاث اللغات). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ. (فرهنگ فارسی معین). خونی که از بینی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از اقرب الموارد) : ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف جاثلیق ناتوانا. خاقانی. - سنهالرعاف، یا عام الرعاف، سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف (خون دماغ) مبتلا گشتند. (از یادداشت مؤلف)
خون بینی. (منتهی الارب) (از کشاف زمخشری) (از دهار) (فرهنگ اوبهی). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات) (غیاث اللغات). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ. (فرهنگ فارسی معین). خونی که از بینی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از اقرب الموارد) : ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف جاثلیق ناتوانا. خاقانی. - سنهالرعاف، یا عام الرعاف، سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف (خون دماغ) مبتلا گشتند. (از یادداشت مؤلف)
زهر کشنده. سم قاتل، آب اندک یا نم و تری. ج، ذفف. ما فیه ذفاف، نیست در آن چیزی که تعلق گرفته شود بدان، ما ذف ّ ذفافاً، آماده نکرد چیزی را، یا چیزی نکرد
زهر کشنده. سم قاتل، آب اندک یا نم و تری. ج، ذُفُف. ما فیه ذفاف، نیست در آن چیزی که تعلق گرفته شود بدان، ما ذف َّ ذفافاً، آماده نکرد چیزی را، یا چیزی نکرد