جدول جو
جدول جو

معنی ذعاف - جستجوی لغت در جدول جو

ذعاف
(ذُ)
ذعف. سم ّ ساعه، زهر که در ساعت بکشد یا عام است یعنی زهر مطلق. زهر قاتل. زهر کشنده. (مهذب الاسماء). ج، ذعف، موت ذعاف، مرگ شتاب. مرگ سریع. موت مذعف، مرگ ناگهانی
لغت نامه دهخدا
ذعاف
(تَ فُ)
ذعف. بمردن. هلاک شدن
لغت نامه دهخدا
ذعاف
تندی شتابزدگی، مرگ زودکش، نابود شدن، مرگ ناگهانی، زهر زود کش
تصویری از ذعاف
تصویر ذعاف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زعاف
تصویر زعاف
کشنده، هلاک کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعاف
تصویر ضعاف
ضعیف ها، سست ها، ناتوان ها، فقیرها، بنده ها، جمع واژۀ ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
خون آمدن از بینی، خونی که از بینی بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاف
تصویر معاف
عفو کرده شده، بخشوده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَثُ)
رفتن و روان شدن خون از بینی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خون از بینی بیامدن. (مصادراللغه زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خون از بینی برآمدن. (دهار). خون بینی شدن. (از کشاف زمخشری). جاری شدن خون از بینی. (فرهنگ فارسی معین). گشادن خون از بینی. خون بینی شدن. خون دماغ شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سیل سخت که همه را ببرد. (منتهی الارب). سیل قعاف، سیل قحاف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
زهر قاتل. (منتهی الارب) (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
خون بینی. (منتهی الارب) (از کشاف زمخشری) (از دهار) (فرهنگ اوبهی). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات) (غیاث اللغات). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ. (فرهنگ فارسی معین). خونی که از بینی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از اقرب الموارد) :
ز سرگین خر عیسی ببندم
رعاف جاثلیق ناتوانا.
خاقانی.
- سنهالرعاف، یا عام الرعاف، سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف (خون دماغ) مبتلا گشتند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَعْ عا)
آنکه بسیار از بینی او خون برآید. (از اقرب الموارد) ، باران بسیار. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(زُ)
سم زعاف، زهر کشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). زهر زود کشنده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و موت زعاف، ای سریع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
زهر کشنده. سم قاتل، آب اندک یا نم و تری. ج، ذفف. ما فیه ذفاف، نیست در آن چیزی که تعلق گرفته شود بدان، ما ذف ّ ذفافاً، آماده نکرد چیزی را، یا چیزی نکرد
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
زود. سبک. بشتاب، زهر کشنده، خفاف ٌ ذفاف، سبک، زود، یا از اتباع است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذف. مذافّه. اذفاف. تذفیف. کشتن خسته را. قتل مجروح. الاجهاز علی الجریح. (تاج المصادر بیهقی) ، ذفاف در امری، شتافتن، شتاب کردن، تسریع در آن
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
موضعی است (مراصدالاطلاع چ طهران) و ظاهراً غلط کاتب است. چه در معجم البلدان ذعاط با طاء مؤلف آمده است
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
ماءٌذعاق، آب سطبر تلخ که خوردن نتوان، داءٌ ذعاق، بیماری کشنده
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
جمع واژۀ ذعاعه. گروه ها. فرقه ها، خرمابنان بلایه و ردی ّ، فاصله های میان خرمابنان. مسافت بین خرمابنی با دیگری در رسته
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
زود کشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذِ / ذَ)
آب اندک. ج، اذفه. (مهذب الاسماء) ، زهر قاتل
لغت نامه دهخدا
تصویری از معاف
تصویر معاف
بخشیده شده و معذور و آمرزیده شده، عفو شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعاف
تصویر ضعاف
جمع ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاف
تصویر شعاف
شیدایی دیوانگی جمع شعفه سر کوهها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاف
تصویر سعاف
پوسته پوسته شدن ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعاف
تصویر زعاف
کشنده زهر هلاک کننده کشنده مهلک: سم زعاف
فرهنگ لغت هوشیار
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراف
تصویر ذراف
شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعاق
تصویر ذعاق
داروی کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذفاف
تصویر ذفاف
خسته کش شتابنده سبکسر، زهر کشنده، آب اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاف
تصویر معاف
((مُ))
بخشیده شده، عفو کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زعاف
تصویر زعاف
((زُ))
مهلک، کشنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
((رُ))
خون دماغ شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معاف
تصویر معاف
بخشوده
فرهنگ واژه فارسی سره