جدول جو
جدول جو

معنی ذریره - جستجوی لغت در جدول جو

ذریره
داروی خشک، داروی پاشیدنی، نوعی از بوی خوش
تصویری از ذریره
تصویر ذریره
فرهنگ فارسی عمید
ذریره
(ذُ رَ رَ)
بیرونی در الجماهر آورده است: ان ّ المعتضد کان امر بعماره البحیره و تحفیفها بالریاض و انفق علی الابنیه ستین الف دینار و کان یخلو فیها مع جواریه و له فیما بینهن ّ حظیه تسمی ذریره فقال البسامی:
ترک الناس بحیره
و تخلی فی البحیره
............
و بلغ المعتضد ذلک فلم یظهر لاحد انه سمعه و امر بتخریب ما استعمره منها. رجوع به الجماهر فی معرفه الجواهر ابوریحان بیرونی چ حیدرآباد ص 61 شود
لغت نامه دهخدا
ذریره
(ذَ رَ)
بوی خوشی یعنی عطری است. دوائی است گیاهی. (نزههالقلوب). داروی پراکندنی. (آنندراج)، داروی مردگان. (زوزنی) : و لایجوز تطییبه (ای ّ تطییب المیت) بغیر الکافور و الذریره. (کتاب شرایع). و لغویین در کلمه ذکورهالطیب آن را از جملۀ عطرهای بیرنگ آورده اند. رجوع به ذکورۀ طیب شود. دزی در ذیل خود بر قوامیس عرب ذریره را به پودر سانتور لاطینی ترجمه کرده است. و عبارت ذیل را از ابن البیطار شاهد آورده: الاشنه، فی طبعها قبول الرائحه من کل ّ ما جاورها و لذلک تجعل جسداً للعذائر و الذرائر، اذا جعلت جسداً فیها لم تطبع فی الثوب. لکن مترجم ابن البیطار (لکلرک) برای فرار از ترجمه کلمه عذائر و ذرایر جمله را شکسته و کوتاه کرده است. و این کار اکثر مترجمین اروپائی است. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی در صفت عنبر گوید: و آن را (یعنی عنبر را) بکوبند و اندر ذریره بکار دارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و یاقوت در معجم البلدان در شرح کلمه ثنیهالرکاب گوید: و ذکر غیر واحد من الأطباء ان ّ اصل قصب الذریره من غیضه فی ارض نهاوند و انّه اذا قطع منها و مرّوا علی عقبهالرکاب، کانت ذریره خالصه و ان مرّوا به علی غیرها لم ینتفع به و یصیر لافرق بینه و بین سائرالقصب. و هذه ان صحّت خاصیه عجیبه غریبه. و باز یاقوت در ذیل ترجمه نهاوند آرد: قال ابن الفقیه و بنهاوند قصب یتخذ منه ذریره و هو هذا الحنوط. فمادام بنهاوند او بشی ٔ من رساتیقها فهو و الخشبه بمنزله واحده لا رائحه له فاذا حمل منها و جاوز العقبه التی یقال عقبهالرکاب فاحت رائحته و زالت الخشبیه عنه... وقال عبیداﷲ الفقیر الیه مؤلف الکتاب و ممّا یصدق هذه الحکایه ما ذکره محمد بن احمد بن سعیدالتمیمی فی کتاب له ألفه فی الطب فی مجلدین و سمّاه حبیب العروس و ریحان النفوس قال قصبهالذریره هی القمحه العراقیه و هی ذریرهالقصب و قال فیه یحیی بن ماسویه انّه قصب یجلب من ناحیه نهاوند قال و کذلک قال فیه محمد بن العباس الخشکی قال واصله قصب ینبت فی أجمه فی بعض الرساتیق یحیط بها جبال و الطریق الیها فی عدّه عقاب فاذا طال ذلک القصب ترک حتّی یجف ثم یقطع عقدا و کعاباً علی مقدار عقد و یعبی فی جوالقات و یحمل فان أخذته علی عقبه من تلک العقاب مسماه معروفه نخر و تهافت و تکلس جسمه فصار ذریره، و سمی قمحه و ان أسلک به علی غیر تلک العقبه لم یزل علی حاله قصباً صلباً و أنابیب و کعاباً صلبه لاینتفع به و لایصلح الا للوقود و هذامن العجائب الفرده.... و رجوع به قصب الذریره شود
لغت نامه دهخدا
ذریره
داروی خشک ذرور، نوعی بوی خوش عطر ذرور، گل شیپوری ایتالیایی. پر گنه آمیزه ای از بوهای خوش
فرهنگ لغت هوشیار
ذریره
((ذَ رَ یا رِ))
داروی خشک، ذرور، نوعی بوی خوش، عطر، گل شیپوری ایتالیایی
تصویری از ذریره
تصویر ذریره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جریره
تصویر جریره
(دخترانه)
نام دختر پیران ویسه که همسر سیاوش شد، از شخصیتهای شاهنامه، مادر فرود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
هر چیزی که برای روز مبادا نگه دارند، آنچه آماده سازند برای وقت حاجت، پس انداز، اندوخته، ستنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حریره
تصویر حریره
غذایی که از آب، نشاسته، شکر و مغز بادام برای افراد مریض تهیه می شود، قطعۀ حریر، جامۀ ابریشمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جریره
تصویر جریره
گناه، بزه، جنایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذریعه
تصویر ذریعه
وسیله، دست آویز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریره
تصویر شریره
شریر، بدکار، صاحب شرّ، شرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هریره
تصویر هریره
ناپسندی بچه گربه، گل آذین نگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریره
تصویر قریره
قریردرفارسی چشم خنک چشم سرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریره
تصویر غریره
مونث غریر بنگرید به غریر گور کن از جانوران مونث غریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضریره
تصویر ضریره
مونث ضریر: نابینا زن، بیمار زن مونث ضریر زن نابینا، جمع ضرایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
شیر با خوراکی است از آرد و شیر و روغن که برای بیمار پزند قطعه حریر، حلوایی رقیق از آرد برنج و مغز بادام و شکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریره
تصویر جریره
گناه بزه گناه بزه جنایت، جمع جرائر (جرایر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریره
تصویر زریره
واحد زریر یکدانه زریر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
چیز نهان کرده، پس افت، نهاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراره
تصویر ذراره
پراکیده سوده گرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذریحه
تصویر ذریحه
پشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذریعه
تصویر ذریعه
دست آویز، واسطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذریعه
تصویر ذریعه
((ذَ عِ))
وسیله، واسطه، دست آویز، جمع ذرایع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
پس انداز، اندوخته، جمع ذخایر، آن که می تواند در صورت غیبت یا کناره گیری عضوی از یک گروه جانشین او شود، آن که به خاطر به وجود آمدن نیاز جنگی به خدمت در ارتش فراخوانده شود، معلومات، افکار، کنایه از پول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حریره
تصویر حریره
((حَ رِ))
قطعه حریر، خوراکی رقیق از آرد برنج، شکر و مغز بادام، معمولاً برای کودکان شیرخوار و بیماران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جریره
تصویر جریره
((جَ رِ))
گناه، جنایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
اندوخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
Reserve
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
резерв
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
Reserve
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
резерв
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
rezerwa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
储备
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ذخیره
تصویر ذخیره
reserva
دیکشنری فارسی به پرتغالی