جمع واژۀ ذریّه: دیگر روز ابلیس بصحرا بیرون رفت و تختی از آهن بنهاد و از ذریات خود یکی را بنشاند. (قصص الانبیاء ص 132). همچو آن ابلیس و ذریّات او با خدا در جنگ واندر گفتگو. مولوی
جَمعِ واژۀ ذریّه: دیگر روز ابلیس بصحرا بیرون رفت و تختی از آهن بنهاد و از ذریات خود یکی را بنشاند. (قصص الانبیاء ص 132). همچو آن ابلیس و ذریّات او با خدا در جنگ واندر گفتگو. مولوی
جمع واژۀ ذرّه: انعامش از شمار گذشته است و چون توان ذرات آفتاب فلک را شمار کرد. خاقانی. جملۀ ذرات عالم گوش گشت تا تو فرمائی هر آن فرمان که هست. عطار. هست آن ذرات جسمی ای مفید پیش این خورشید جسمانی پدید هست ذرات خواطر وافتکار پیش خورشید حقایق آشکار. مولوی. ذرات صغار هوائی، آنچه که از اجسام ریز در آفتاب از روزن افتاده دیده شود، ذرات صغار صلبه، ذره ها که بعقیدۀ بعض طبیعیون جسم مرکب از آنهاست. ذرات ناریه، ذره های آتشی.
جَمعِ واژۀ ذرّه: انعامش از شمار گذشته است و چون توان ذرات آفتاب فلک را شمار کرد. خاقانی. جملۀ ذرات عالم گوش گشت تا تو فرمائی هر آن فرمان که هست. عطار. هست آن ذرات جسمی ای مفید پیش این خورشید جسمانی پدید هست ذرات خواطر وافتکار پیش خورشید حقایق آشکار. مولوی. ذرات صغار هوائی، آنچه که از اجسام ریز در آفتاب ِ از روزن افتاده دیده شود، ذرات صغار صلبه، ذره ها که بعقیدۀ بعض طبیعیون جسم مرکب از آنهاست. ذرات ناریه، ذره های آتشی.
یکی از منازل طی است. سکونی گوید: از وادی قری تا تیماء چهار شب و از تیماء تا قریات سه یا چهار شب مسافت است. وی گوید: قریات نام دومه و سکاکه و قاره است. (از معجم البلدان)
یکی از منازل طی است. سکونی گوید: از وادی قری تا تیماء چهار شب و از تیماء تا قریات سه یا چهار شب مسافت است. وی گوید: قریات نام دومه و سکاکه و قاره است. (از معجم البلدان)