- ذره
- مور خرد، مورچه، هر جز غبار منتشر در هوا و جز آن
معنی ذره - جستجوی لغت در جدول جو
- ذره
- خرده، ریزه
- ذره ((ذَ رِّ))
- مورچه، هر چیز بسیار ریز، هر یک از اجسام بسیار ریز که درهوا هنگام تابش نور دیده می شود، مقیاسی است معادل یک صدم جو، جمع ذر. ذرات
- ذره
- مقدار اندک از چیزی، (اسم، فاعلی) هر یک از اجسام ریزۀ پراکنده در هوا که در شعاع آفتاب دیده می شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع خذره، باد فره باد فره بادریسه
بکارت، دوشیزگی، دستۀ موی، موی جلوی سر، کاکل، ناصیه
کاکل، خروهه که آن را ببرند، دوشیزگی، نشان، گلو درد پوزشخواهی بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل بکارت دوشیزگی، دسته موی موی پیش سر کاکل پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات. پلیدی غایظ، جایی که در آن فضول انسانی و کثافتها دفع گردد، خرابه ویرانه جمع عذرات
پاک یکرنگ دور از پستی: مرد
تخم پاش برز افشان، بوی افشان
از ریشه پارسی هرزه گوی یاوه درای
بچه گوسفند تا قبل ازشش ماهگی آراسته ونیکو آراسته ونیکو
راه میان دو کوه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه
کفایت ضمانت، نتیجه ای که از تعهد حاصل شود، عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند (با شروط ذمه)، پر آب، کم آب از واژگان دو پهلو پیمان زینهار، پایندانی، پذرفتاری
خواری، گناهکاری
آوازه، تیزی در آدمی یا در شمشیر، جمع ذکر، مردان نرینگان
کبردیس از گیاهان
دم جنبانک از پرندگان، آکناک
نسل، فرزندان، پشت، پدران، نسل آدمی و پری
ذروه هم آوای شما:، جمع ذروه، بالاها باد داده، اشک ریخته
سر کوه قله، تارک سر چکاد، بالای هر چیز نوک سر جمع ذری، ذروت غایت بلندی بود و اندر فلک تدویربجای اوج باشد از خارج المرکز و برابر ذروه تدویر بود... ذروت وسطی آن نقطه است از زبرین فلک تدویر که بدو آن خط رسد که از مرکز معدل بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد و ذروت مرئی آن نقطه است از زبری فلک تدویر که بدو آن رسد کز مرکز عالم بیرون آید و بر مرکز تدویر بگذرد (التفهیم)، چکاد تارک تارک سر، بالا سر، نوک کوهان، فراسوی
باد دادن باد دادن گندم، پرانیدن، پریدن
بچه افکندن
شبدر خودرو اسپست دشتی از گیاهان پیخال سرگین پرندگان
سوسن دشتی از گیاهان
روانی اشک، روان شدن آب روانی
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
خلق، سیرت، خو، توانائی، طاقت
آله کلو
گیاهیست چون نی و نوعی از غله، دارای برگهای دراز ساقه راست و نازک، دانه هایش در روی شاخه کوتاهی بشکل خوشه پهلوی هم و پیوسته بیکدیگر تشکیل میشود و این دانه ها را میتوان مانند گندم آرد کرد و برای پختن نان بکار برد
زگیل گردن، زبان دراز زن
تیز کردن چیزی را
آغاز سپید مویی