جدول جو
جدول جو

معنی ذبائح - جستجوی لغت در جدول جو

ذبائح
(ذَ ءِ)
رجوع به ذبایح شود
لغت نامه دهخدا
ذبائح
جمع ذبیحه سر بریده ها بسمل کرده ها
تصویری از ذبائح
تصویر ذبائح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ذَ ءِ)
جمع واژۀ ذباله
لغت نامه دهخدا
(ذَ یِ)
ذبیحه. (دهار) ، ذبایح جن، ذبیحه ها که عرب گاه ساختن خانه یا حفرچاهی میکردند تا بنا یا چاه از ضرر جن ایمن ماند
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قبیحه. (منتهی الارب). زشتی ها. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
چوبهاست که در پالان در عرض گذارند. (منتهی الارب). چوبهایی است که از طرف عرض پالان کار گذارند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذُبْ با)
کفتگی های باطن انگشتان پای
لغت نامه دهخدا
(ذُ / ذِ / ذُبْ با)
گیاهی است زهردار، آزاری است در حلق. درد گلو. ذبحه، و آن بیماریی است صعب در گلو و حلق. درد گلو یا خون است که خناق پیدا کند پس میکشد، یا ریشی است که در حلق برآید و در مثل است: رب ّ مطعمه تکون ذباحاً، شکاف سر انگشتان. (دهار) ، داغ که بر حلق اشتر نهند. (مهذب الاسماء) ، موت ذباح، موت سریع. موت زؤآل. موت زؤاف
لغت نامه دهخدا
(ذَبْ با)
گوسپندکش. (مهذب الاسماء). سلاّخ
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذبح، در تمام معانی، شکافتن. پاره کردن، گلو بریدن، خبه کردن و هلاک ساختن، ذباح دن، سوراخ کردن خم، ذبحت اللحیه فلاناً، دراز گشت و فروهشت لحیه زیر زنخ وی و پیدا آمد پتفوزآن. ذبح الخمر الملح و الشمس و النینان ای طهرها و اباح استعمالها. و نینان، جمع نون بمعنی ماهی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذبایح
تصویر ذبایح
جمع ذبیحه سر بریده ها بسمل کرده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبائح
تصویر قبائح
قبایح در فارسی، جمع قبیحه، زشت ها زشتی ها جمع قبیحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذباح
تصویر ذباح
پاره کردن شکافتن، گلو بریدن، خبه کردن خروسک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبایح
تصویر ذبایح
((ذَ یِ))
جمع ذبیحه، سر بریده ها، بسمل کرده ها
فرهنگ فارسی معین