جدول جو
جدول جو

معنی ذائد - جستجوی لغت در جدول جو

ذائد
(ءِ)
نعت فاعلی از ذود. سائق. راننده. دورکننده. ج، ذاءده، ذوّد، ذوّاد: رجل ذائد، مردی حامی حقیقت و دفّاع از عرض خویش، نام اسبی از نسل حرون، فحل معروف
لغت نامه دهخدا
ذائد
دور کننده
تصویری از ذائد
تصویر ذائد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قائد
تصویر قائد
(پسرانه)
رهبر، پیشوا، پیش رو، ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سائد
تصویر سائد
مهتر قوم، سرور قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زائد
تصویر زائد
ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قائد
تصویر قائد
جلودار، پیشوا، سردار، فرمانده سپاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذائل
تصویر ذائل
دارای ذیل، درازدامن، درازدنبال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صائد
تصویر صائد
صید کننده، شکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
مهتر یا کمتر از آن. ج، ساده. سیائد. (منتهی الارب) (شرح قاموس) (قطر المحیط). یقال هو سیّد قومه و اذا اخبرت انّه قلیل یکون سیّد قلت: هو سائد قومه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
از بود و بید و بیاد. هالک. هلاک شونده. نابودشونده. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
مرادف بید بمعنی غیر و علی و من اجل. (منتهی الارب) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از کید. مکّار. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از ذوق. چشنده. مزه گیرنده
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شیخ محمد امین... افندی. از متأخرین شعرای عثمانی و از مشایخ طریقۀ مصریه. وفات او به اسلامبول در سال 1269 هجری قمری بوده است. از اوست:
هوس عشق یار وار دلده
صید اولماز شکار وار دلده
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
آشکار. آشکارا. فاشی، پراکنده
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
خشمناک. ذئر، زن ناسازوار با شوی. ناشزه
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از ذوب. گدازان. بخسان. (صحاح الفرس) ، گدازنده. آب کننده، مذاب. آب شده:
لحبک ذائب ابداً فؤادی
یخفف بالدّموع الجاریات.
ابوالحسن محمد بن عمرالانباری.
بعدت منک و قد صرت ذائباً کهلال
اگر چه روی چو ماهت ندیده ام بتمامی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(فُب ب)
کوهی در طریق مکه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
ده مخروبه ای است از دهستان پشتکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از ذیل، درازدنبال: فرس ٌ ذائل، اسبی درازدم، ذیل ٌ ذائل، خواری. رسوائی، درع ٌ ذائل، زره درازدامان، حلق ٌ ذائل، حلقه های زره باریک و لطیف مائل بدرازی
لغت نامه دهخدا
تصویری از هائد
تصویر هائد
پتت گر (پتت: توبه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائد
تصویر مائد
گیج در یازده، کج خم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کائد
تصویر کائد
تنبل کار (تنبل مکر و حیلت باشد) ترفندگر مکار حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قائد
تصویر قائد
پیشوا، رهبر، راهبر، پیشرو، عصاکش، جلودار، سردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائد
تصویر عائد
بازگردنده، زیارت کننده بیمار، عیادت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صائد
تصویر صائد
شکاری، صید کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائد
تصویر سائد
مهتر قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زائد
تصویر زائد
زیاد شوند، اضافه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائد
تصویر رائد
جاسوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذائب
تصویر ذائب
گدازنده، آب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذائر
تصویر ذائر
خشمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذائع
تصویر ذائع
آشکار فاش. آشکارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذائق
تصویر ذائق
چشنده مزه گیرنده. چشنده مزه سنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذائل
تصویر ذائل
خواری، رسوائی
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی فاید (حتی در زبان تازی) خداوند است و میر و میر زاده ز عهد عصر آدم فاید اکنون
فرهنگ لغت هوشیار