جدول جو
جدول جو

معنی ذؤابه - جستجوی لغت در جدول جو

ذؤابه
پیشانی، محل روییدن موی بر پیشانی، شریف و اعلای هر چیز، ارجمندی
تصویری از ذؤابه
تصویر ذؤابه
فرهنگ لغت هوشیار
ذؤابه
((ذُ بِ یا بَ))
پیشانی، محل روییدن موی بر پیشانی، شریف و اعلای هر چیز، ارجمندی
تصویری از ذؤابه
تصویر ذؤابه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذوابه
تصویر ذوابه
ناصیه، موی بالای پیشانی، موی پیش سر، بلند و بالا از هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذنابه
تصویر ذنابه
پیرو، دنباله، دنبالۀ چیزی، پایان چیزی، جایی از وادی که مسیل به آن منتهی شود
فرهنگ فارسی عمید
(ذُ بَ)
یکی ذباب. یک مگس، یک زنبور عسل. ج، ذباب. (دهار) ، بقیۀ وام و جز آن
لغت نامه دهخدا
(ذُ بَ)
نام موضعی است به عدن ابین، نام محلی است به اجاء
لغت نامه دهخدا
(ذَبْ با بَ)
خوشیده. هواسیده. پژمریده. پژمرده. پلاسیده: شفهٌ ذبّابه، لبی پژمریده. لبی خوشیده
لغت نامه دهخدا
(ذُ بَ)
ناصیه یا منبت موی بر ناصیه. پیشانی یا رستنگاه موی بر پیشانی، موی بالای پیشانی اسب، گیسو. (دهار). یک لاغ گیسو. گیسوی بافته شده. ضفیره. عقیصه، علاقۀ دستۀ شمشیر. منگوله. ریشه، علاقۀ شمشیر، پارۀ پوست آویزان از مؤخر پالان و کفش و جز آن، شریف و اعلای هر چیزی: یقال ذوابهالعزّ و الشرف. و یقال هؤلاء ذوابه قومهم،ای اشرافهم، ارجمندی. (منتهی الارب).
- ذوابهالنعل، گیسوی کفش.
- ذو ذوابه، ستارۀ دنباله دار. ج، ذوائب
لغت نامه دهخدا
(ذِ بَ)
آبراهه در پستی. راه گذر آب در نشیب. (مهذب الاسماء) ، نهری که از مرغزار بجانب دیگر رود، میانۀ راه یا عام است، خویشی. قرابت، زهدان
لغت نامه دهخدا
(ذُ بَ)
سپس رو، نوک کفش، آبراهه در پستی، نهری که از مرغزار بجانب دیگر رود، پایان جوی، پایان هر چیزی، دنبالۀ چیزی، ذنابهالوادی، جای منتهای سیل وادی، ذنابهالدهر، اواخر زمان آن. ج، ذناب، ذنابیب، در جهانگشای جوینی اگر تصحیفی در کلمه نباشد ذنابه بمعنی حاصل و مترادف خلاصه آمده است: و هرچه در این جزء مسطور گشت خلاصۀ و ذنابۀ آن این دو سه کلمه است: (آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند). یعنی مغول لعنهم اﷲ
لغت نامه دهخدا
(ذُ بَ)
جایگاهی است در بطایح میان واسط و بصره، موضعی است به یمن
لغت نامه دهخدا
پیشانی، رستنگاه موی، گیسو، دستگیره شمشیر، گیس از چهره های سپهری، بالا -7 بالا نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
پایان هر چیز، دنبایه چیزی، جای منتهای سیل وادی، خلاصه. پیرو دنباله رو خویشی، جویبار آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ذباب واحد ذباب یک مگس یک کلیز، مگسک از چهره های سپهری، باز مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنابه
تصویر ذنابه
((ذُ بَ یا بِ))
پایان هر چیزی، دنبال چیزی، خلاصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذابه
تصویر ذابه
((بِ))
سربرنده، ذبح کننده
فرهنگ فارسی معین