معنی دیگی - جستجوی لغت در جدول جو

دیگی

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

جز، غیر، بیگانه، شخصی یا چیزی غیر از آنکه یا آنچه قبلاً دیده یا گفته شده، مثل کس دیگر، روز دیگر، سال دیگر، باز و مجدد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دیگری — تصویر دیگری

کس دیگر، شخص دیگر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دیزی — تصویر دیزی

ظرف سفالی یا سنگی استوانه شکل که در آن آبگوشت طبخ می کنند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دایگی — تصویر دایگی

شیر دادن و پرستاری کودک، شغل و عمل دایه، دایه گری
دایگی کردن: دایه بودن، شیر دادن به کودک و پرستاری کردن او

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دلگی — تصویر دلگی

شکمو بودن، دله بودن، کنایه از هرزه بودن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از دایگی — تصویر دایگی

شیر دادن و پرستاری کودک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دبگی — تصویر دبگی

حالت و چگونگی دبه

فرهنگ لغت هوشیار

دنگ کوب، با سر بطرف پایین رفتن هواپیما و مجدد باز گشتن (بوسیله دسته فرمان)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دیوی — تصویر دیوی

دیو بودن، همچون دیو رفتار کردن روش دیوان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دینی — تصویر دینی

منسوب به دین مربوط به دین، مرد دین متدین دانای دینی (مرزباننامه)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دیزی — تصویر دیزی

ظرف سفالی یا سنگی استوانه ای شکل که در آن آبگوشت درست می کنند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

بیگانه، وبمعنی باز و مجدد و جز، دگر هم گویند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دیگری — تصویر دیگری

جز ما، جز این، جز ایشان، غیر ایشان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دیمی — تصویر دیمی

خودرو، کشت که به باران آبیاری شود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دلگی — تصویر دلگی

دله بودن، (دله)، چشم چرانی هیزی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

((گَ))

علاوه بر این، باز، شخص یا چیزی علاوه بر شخص و چیزی که پیشتر بیان کرده اند، غیر

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دیزی — تصویر دیزی

ظرف سفالین یا سنگی که در آن معمولاً آبگوشت پزند

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دنگی — تصویر دنگی

((دَ))

دنگ کوب (هوا)، با سر به طرف پایین رفتن هواپیما و مجدد بازگشتن (به وسیله دسته فرمان)

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دیمی — تصویر دیمی

((دِ))

غله ای که فقط با آب باران نمو کرده باشد، بی مطالعه، الکی، خود بار آمده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دلگی — تصویر دلگی

((دَ لِ))

دله بودن، چشم چرانی، حیزی

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دایگی — تصویر دایگی

((یِ))

شیر دادن و پرستاری از کودک

فرهنگ فارسی معین

تصویری از دینی — تصویر دینی

مذهبی

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از دیگری — تصویر دیگری

Otherness

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

Another, Other

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از دیگری — تصویر دیگری

инаковость

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

другой

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از دیگری — تصویر دیگری

Andersartigkeit

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

andere

دیکشنری فارسی به آلمانی

تصویری از دیگری — تصویر دیگری

іншість

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

інший

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از دیگری — تصویر دیگری

inność

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

inny

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از دیگری — تصویر دیگری

他性

دیکشنری فارسی به چینی

تصویری از دیگر — تصویر دیگر

另一个 , 其他的

دیکشنری فارسی به چینی