- دیوه
- کرم ابریشم
معنی دیوه - جستجوی لغت در جدول جو
- دیوه ((وَ یا وِ))
- دیوک، زالو، کرم ابریشم
- دیوه
- کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، کرم بادامه، کرم پیله، کناغ، نوغان
برای مثال دیوه هرچند که ابرشم بکند / هرچه آن بیشتر به خویش تند (رودکی - ۵۴۵)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صفحه
زن شوهر مرده
در فارسی: نیود فراخوانی، راهنمایی، راهبری، نیایش، سوگند
باران پیوسته بش
رنگ لون، شبیه نظیر: بی دیس (بی نظیر)، پسوند شباهت و لیافت: حور دیس تندیس طاقدیس فرخاردیس
دیروز، روز گذشته وام که ادای آن را مدت معینی باشد
قریه، روستا و قصبه
دیو بودن، همچون دیو رفتار کردن روش دیوان
لاتینی مگس خور از گیاهان
جمع دین، وام ها وام های زماندار جمع دین وامها قرضها
جمع دمه، بش ها باران های پیوسته همیشگی
جمع دیک، خروسان دیو کوچک، زالو، کرم گونه ای که در پشمینه ها افتد و تباه کند دیوک بید
فرانسوی دوراه
غرچه دراره دنگل پژوند باژن مرد بی غیرت درباره زن خویش بیرشک
مردمک چشم
دیبا. توضیح: های دیبه ملفوظ است. یا دیبه خسروی جامه حریر پادشاهی، گنج سیم از گنجهای خسرو پرویز گنج دیبه
طریقه، نحوه، طرز، سبک
زن بیمار تباه شکم
پشته، تپه، تل
جیوه
یکی از فلزات برنگ نقره در حرارت متعارفی مایع میشود، فرار
زندگانی
طرز و عمل و روش و قاعده
بید،
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند، چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، ارضه
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد، زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوچه، دشتی، علق
موریانه، نوعی حشره با آرواره های قوی که به صورت اجتماعی زندگی کرده و از چوب تغذیه می کند، چوب خوٰارک، تافشک، رشمیز، رونجو، ریونجو، لبنگ، ارضه
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد، زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوچه، دشتی، علق
دیروز، دیروزی، دینه روز، برای مثال بچۀ بط اگر چه دینه بود / آب دریاش تا به سینه بود (سنائی۱ - ۱۵۴)
چاودار، گیاهی از خانوادۀ غلات با خوشۀ بلند و برگ های پهن که از دانۀ آن مشروبات الکلی تهیه می کنند و یا به عنوان خوراک حیوانات استفاده می شود
ناله، افغان، خروش، گریه، نوحه
روشنی
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیمر، گردماه، چهر، رخسار، محیّا، رخساره، لچ، سج، عذار، دیباچه، خدّ، وجنات، چیچک، دیباجه، عارض، غرّهبرای مثال همان دم که صبح دوم دیمه داد (زراتشت بهرام - رشیدی - دیمه)
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیمر، گردماه، چهر، رخسار، محیّا، رخساره، لچ، سج، عذار، دیباچه، خدّ، وجنات، چیچک، دیباجه، عارض، غرّه
تل، پشته، تپه، گردونۀ کوه، گریوه
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، ریو
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، ریو