جدول جو
جدول جو

معنی دیوانگاه - جستجوی لغت در جدول جو

دیوانگاه
(دی)
محکمه. دیوانخانه. دیوانگه. جای و مستقر دیوانیان
لغت نامه دهخدا
دیوانگاه
(دی)
دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 677 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیمارستان کوچکی که بیش از دو سه تختخواب ندارد و بیماران سرپایی را معاینه می کند و به آن ها نسخه می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوانگی
تصویر دیوانگی
بی عقلی، دیوانه بودن، جنون، خبط دماغ، خبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میدانگاه
تصویر میدانگاه
میدان، زمین وسیع که در آن ساختمانی نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ)
جای فراخ و پهن که در آن بنا نباشد. (ناظم الاطباء) ، میدان. میدان کارزار:
شیروار آورد به میدانگاه
گرد بر گرد صف کشند سپاه.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرغا بخش ایذۀ شهرستان اهواز با 195 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
محل درمان. جایی که بیمار را معالجه کنند، مطب. (یادداشت مرحوم دهخدا). کلینیک،به معنی مطب در بیمارستان، و آن قسمتی از بیمارستان است که دارای تختخواب است و یک سرپزشک آنرا اداره می کند. (از لغات فرهنگستان). مؤسسه ای برای تشخیص بیماری و درمان بیماران سرپائی. امروزه درمانگاهها بوسیلۀ بیمارستانهای عمومی یا خصوصی و سازمانهای صنعتی یا کارگری یا گروهی از پزشکان اداره میشوند. مبداء پیدایش درمانگاهها داروخانه هایی بوده است که به فقرا داروی رایگان میداده اند. در ایران از زمان های بسیار قدیم درمانگاههای رایگان وجود داشته مانند ’دارالشفای مشهد’. امروزه درمانگاههای بیمارستانها و مؤسسات خیریه غالباً مجانی است. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ /دَ وَ)
دورانگه. رجوع به دورانگه شود
لغت نامه دهخدا
(دی وام)
متصدی دیوان. محافظ دستگاه دیوانی. ضباط. (یادداشت مؤلف) : رسم آن بود که چون نامه ها رسیدی رقعتی نبشتی و بونصر دیوانبان را دادی تا بخادم رساند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 349). من خواندم ومهر کردم و به دیوانبان سپردم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 642). اسکدار خوارزم بدیوان آورده بودند حلقه برافکنده و بر در زده دیوانبان دانسته بود، که هر اسکداری که چنین رسد سخت مهم باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 323). و بومنصور دیوانبان را فرستاد و مثال داد که دبیران را باز باید گشت. (تاریخ بیهقی ص 159 چ ادیب)
لغت نامه دهخدا
(دی نِ)
دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو با 231 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ رَ)
نام یکی از بخش های شهرستان سنندج است این بخش در شمال شهرستان واقع و بخش دیواندره از 6 دهستان بشرح زیر تشکیل شده است. 1- دهستان حسین آباد از 39 آبادی با 7000 تن سکنه. 2- قره توره ا ز 50 آبادی با 12000 تن سکنه. 3- اوباتو از 44 آبادی با 9000 تن سکنه. 4- تیلکوه از 46 آبادی با 8000تن سکنه. 5- سارال از 39 آبادی با 9000 تن سکنه. 6-خورخوره از 48 آبادی با 7000 تن سکنه. بنابر آمار فوق بخش دیواندره از 266 آبادی تشکیل شده و سکنۀ آن 48 هزارتن میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وْ اَ)
انگور فرنگی. گالش انگور. گالش انگورک (این نام در رودسر متداول است). (یادداشت مؤلف). و رجوع به گالش انگور شود
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ)
مرکّب از: دیوان + خانه، بارگاه سلطنت، عدالتخانه. (ناظم الاطباء)، محکمه. دارالقضاء. (یادداشت مؤلف) : و بر مقتضاء این ادرارنامه از دیوان خانه ’لولاک لما خلقت الافلاک’ منشیان قل لاأسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی در حق اولاد مصطفی و احفاد مرتضی محرر و مقرر گردانیده اند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 120) ، دارالحکومه. (ناظم الاطباء)، ادارۀ حاکمی. محل نشستن امراء و ارباب دفاتر. (آنندراج) ، مقابل اندرون خانه. بیرونی
لغت نامه دهخدا
(دی گَهَْ)
دیوانگاه (از: دیوان + گه، مخفف گاه پسوند). دیوانخانه. (از آنندراج). مستقر دیوانیان:
بباید بدین بارگه بگذرد
بدیوانگه عرض ما بنگرد.
فردوسی.
ز دیوانگه عرشیان درگذشت
به درج آمد و درج را درنوشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دی)
نام کوهی و ناحیتی به هرسین. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دی نَ / نِ نَ / نِ)
مانند دیوانگان. (آنندراج). همچون مجنونان
لغت نامه دهخدا
خانه سرا، محلی که درویشان و مرشدان در آن سکونت کنند و رسوم و آداب تصوف را اجرا نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میدانگاه
تصویر میدانگاه
میدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانخانه
تصویر دیوانخانه
بارگاه سلطنت، محکمه، دارلقضا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درمانگاه
تصویر درمانگاه
محل درمان، جایی که بیمار را معالجه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میانگاه
تصویر میانگاه
وسط. یا میانگاه طول. (هیئت) قبه الارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانگانه
تصویر دیوانگانه
مانند دیوانگان همچون مجنونان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو گاه
تصویر دیو گاه
دیوستان دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوانگی
تصویر دیوانگی
جنون و عدم تعقل، فساد عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دورنگاه
تصویر دورنگاه
دوربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میدانگاه
تصویر میدانگاه
((مِ))
میدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوانگی
تصویر دیوانگی
((نِ))
بی عقل، بی خرد
فرهنگ فارسی معین
((دَ))
محل مداوا در بخش های مختلف بیمارستان که بیماران را سرپایی معاینه کنند و نسخه دهند، مطب در بیمارستان، بیمارستان کوچک که بیش از دو یا سه تخت ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوانگی
تصویر دیوانگی
جنون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میانگاه
تصویر میانگاه
مرکز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیدارگاه
تصویر دیدارگاه
آپویتمنت
فرهنگ واژه فارسی سره
بیمارستان، دارالشفاء، مریض خانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دیوانگی
تصویر دیوانگی
Kookiness, Franticness, Frenzy, Insanity, Lunacy, Zaniness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیوانگی
تصویر دیوانگی
безумие , эксцентричность , безумие , эксцентричность
دیکشنری فارسی به روسی