جدول جو
جدول جو

معنی دینامیک - جستجوی لغت در جدول جو

دینامیک
دارای حرکت و پویایی، پویا، شاخه ای از علم مکانیک که به بررسی چگونگی حرکت اجسام بر اثر نیروی وارده به آن ها می پردازد
تصویری از دینامیک
تصویر دینامیک
فرهنگ فارسی عمید
دینامیک
قسمتی از علم مکانیک که در آن از حرکت دستگاههای ذرات و اجسام تحت تأثیر نیروها بحث میشود، دینامیک با علل حرکت سر و کار دارد و حال آنکه سینماتیک در واقع بحث هندسی در حرکات است و ستاتیک یا تعادل شناسی علم تعادل نیروهاست، (ازدائره المعارف فارسی)، در تداول، پر از نیرو، مملو از نیروی حیاتی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دینامیک
قسمتی از علم مکانیک که در آن از حرکت دستگاههای ذرات و اجسام تحت تاثیر نیروها بحث میشود، دینامیک با علل حرکت سروکار دارد و دینامیک از علم حرکت اجسام با قوه برق میباشد فرانسوی پویا نیرو ییک مربوط به قوه: واحد دینامیک، پر از نیرو مملو از نیروی حیاتی، بخشی از مکانیک که روابط بین قوی و حرکات را مورد مطالعه قرار میدهد مبحث حرکت اجسام علم الحرکات
فرهنگ لغت هوشیار
دینامیک
پر از نیرو، متحرک، پویا، بخشی از علم مکانیک که حرکات را مورد مطالعه قرار می دهد، مبحث حرکت اجسام
تصویری از دینامیک
تصویر دینامیک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مادۀ قابل انفجار که از ترکیب نیتروگلیسرین با مواد دیگر ساخته میشود و برای منفجر ساختن چیزی یا جایی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
هر دستگاهی که برای تبدیل انرژی مکانیکی به الکتریسیته و برعکس به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
هر یک از نظریه های فلسفی که پدیده های مادی جهان را حاصل عمل نیروهای گوناگون می داند، تحرک، پویایی
فرهنگ فارسی عمید
جنسی از جامۀ ابریشمی. (برهان) (غیاث) (آنندراج). جنسی است از حریر. (شرفنامه منیری) ، برنگ دینار. برنگ زرد. زرگون. زرد طلایی. (یادداشت دهخدا).
- حریر دیناری، حریر زرد. زرین و طلائی. (یادداشت دهخدا) : گفتی بر تودۀ زعفران مهره های عنبرین برنهاده اند و یاحریری دیناری به مداد منقط کرده اند. (تاج المآثر، درصفت نور).
- دیبه دیناری، دیبایی برنگ دینار و زرگون. (یادداشت دهخدا) : زرد طلایی. دیبای زرد طلائی:
و آن ترنج ایدرچون دیبه دیناری
که بمالی و بمالند و بنگذاری.
منوچهری.
، نوعی از شراب لعل. (برهان) (غیاث). کنایه از شراب سرخ بود. (آنندراج).
- شراب دیناری، منسوب است به ابن دینارمیافارقی طبیب یا چون دینار در سرخی. (یادداشت دهخدا).
، در هندوستان نوعی از میخ آهنی را گویند. (آنندراج) (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نقبهایی در زیر زمین بوده است که مسیحیان برای نجات ازظلم و ستم و برای عبادت بدانجا پناه می بردند. و معروف ترین آن دیامیس رم است که در خارج از شهر و در عمق 7 تا 20 متری بود. (از الموسوعه العربیهالمیسره)
لغت نامه دهخدا
طایفه ای از طوائف هفت لنگ، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 73)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مشیز شهرستان سیرجان، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام موضعی از اطراف مختاره مرکز زنگیان، (ابن الاثیر ج 7 ص 162)
لغت نامه دهخدا
منسوب به دینار که واسطۀ معاملات است، (از انساب سمعانی)، منسوب به سکۀ معروف دینار است، (از انساب سمعانی)
منسوب است به دینار که نام اجدادی است، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نام عمومی هریک از ماشینهائی که برای تبدیل انرژی برقی به انرژی مکانیکی یا بالعکس بکار میرود. اجزاء اساسی هر دینامو القاگر و القاگیر است که یکی ثابت است و دیگری سوار بر محوری است که میتواند بگردد از جنبۀ نظری هر دینامو را میتوان برای تبدیل یکی از دو انرژی مذکور بدیگری بکار برد ولی عملاً این امر همیشه امکان پذیر نیست. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دیماس. (اقرب الموارد). رجوع به دیماس شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به دینامو شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دیمومه. از مادۀ دمم. (اقرب الموارد). رجوع به دیمومه شود
لغت نامه دهخدا
آلپهای دیناریک رشته کوهی که تقریباً بتمامی در یوگوسلاوی واقع است و سلسلۀ جبال آلپ را به کوههای شبه جزیره بالکان متصل میکند، امتداد این کوهها در طول ساحل شرقی دریای آدریاتیک است، بلندترین قله اش 2513 متر ارتفاع دارد، فلات کارست جزء آلپهای دیناریک محسوب است، (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
ماده ای منفجره که از نیترو گلیسیرین و مادۀ متخلخلی (مانند خاک اره) تشکیل یافته است و اغلب دارای نیترات آمونیوم یا نیترات سودیوم یا گاهی یکی از کربونها نیز هست، انفجار بوسیلۀ چاشنی بعمل می آید، دینامیت را ’آ، ب، نوبل’ کشف کرد، (1866م،)، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به دینارآباد که قریه ای است در نزدیک اسدآباد همدان، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دستگاهی است که نیروی مکانیکی را به نیروی الکتریکی تبدیل کند و بالعکس (مانند دینام اتومبیل)، ساختمان آن عبارت است از استوانه ای بنام پوسته دینام که در داخل آن دو آهن ربا سوار شده و دور آنهارا سیم پیچی کرده اند. مقدار آهن ربایی آنها بر حسب مقدار جریانی که از سیم عبور میکند کم و زیاد میشود. در داخل پوسته محور سیم پیچی شده ای بنام آرمیچر قرار داده اند. موقعی که موتور بکار میافتد آرمیچر به گردش در آمده در داخل سیم پیچهای آن جریان برقی ایجاد شده توسط زغالهایی که روی سر آرمیچر بنام کلکتور قرار داده اند جهت شارژ کردن باطری در اتومبیل بکار میرود قسمتی از جریان برقی که دینام تولید میکند بمصرف موتور میرسد و مازاد آن پس از عبور آمپر وارد باتری میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباط دینامیک
تصویر ارتباط دینامیک
پیوستگی پویا (خردناب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آئرودینامیک
تصویر آئرودینامیک
فرانسوی هوا جنبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راپر دینامیک
تصویر راپر دینامیک
فرانسوی پیوستگی پویا زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژئولوژی دینامیک
تصویر ژئولوژی دینامیک
فرانسوی زمین شناسی پویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیامیس
تصویر دیامیس
جمع دیماس، خانه ها گلخن ها گرمابه ها
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است گونه ای از جامه ابریشمین پارچه ای است ابریشمین، نوعی از شراب لعلی
فرهنگ لغت هوشیار
نام عمومی هر یک از ماشینهائی که برای تبدیل انرژی برقی به انرژی مکانیکی یا بالعکس بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دینامیسم
تصویر دینامیسم
آیینی که در عناصر مادی فقط قائل بقوه است
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای منفجره که از نیتروگلیسیرین و ماده متخلخلی تشکیل یافته است و اغلب دارای نیترات آمونیوم یا نیترات سودیوم یا گاهی یکی از کربنها نیز هست، انفجار بوسیله چاشنی بعمل میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکترو دینامیک
تصویر الکترو دینامیک
فرانسوی کهرب شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیناری
تصویر دیناری
پارچه ای است ابریشمین، نوعی شراب لعلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دینام
تصویر دینام
دستگاهی که نیروی مکانیکی را به نیروی الکتریکی تبدیل کند و بالعکس
فرهنگ فارسی معین
ماده ای قابل انفجار مرکب از نیتروگلیسرین و ماده ای متخلخل که موجب انفجار می گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آئرودینامیک
تصویر آئرودینامیک
هوا جنبی
فرهنگ واژه فارسی سره
برق زا، دینامو، ژنراتور، مولد
فرهنگ واژه مترادف متضاد