- دیمه
- صفحه
معنی دیمه - جستجوی لغت در جدول جو
- دیمه
- باران پیوسته بش
- دیمه
- روشنی
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیمر، گردماه، چهر، رخسار، محیّا، رخساره، لچ، سج، عذار، دیباچه، خدّ، وجنات، چیچک، دیباجه، عارض، غرّهبرای مثال همان دم که صبح دوم دیمه داد (زراتشت بهرام - رشیدی - دیمه)
- دیمه ((مِ یا مَ))
- روشنی، ضیاء
- دیمه
- کلیسا، معبد، بیعه
- دیمه
- بارانی است که همیشه می آید در آرامش، بی رعد و برق یا درنگ می کند پنج شش روز، جمع دیم، دیم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دو تکه دو جامه که بر هم دوخته شود
مؤنث واژۀ قدیم، پیشین، دیرین، دیرینه، قدیمی
مونث قدیم جمع قدیمات قدائم. مونث قدیم، جمع قدیمات قدائم
ندیمه در فارسی مونث ندیم همدم مونث ندیم
زن یا دختری که همراه و همنشین ملکه یا دیگر زنان برجسته دربار بود
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی و جد تخواره شاه دستان در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی
ضمانت مخصوصی است از جان و مال که شخص ماهانه مبلغی به شرکت بیمه پرداخت می کند و در صورت اصابت به مال و جان شرکت مبلغ معینی پرداخت می نماید، اطمینان
خرگوش، زره تابان
تیرگی، بی سودی
رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه
پیشدهان
گره قبا و جز آن، تکمه، پولک فلزی یا استخوانی که به جامه دوزند
دگمه، تکمه
خودرو، کشت که به باران آبیاری شود
رنگ لون، شبیه نظیر: بی دیس (بی نظیر)، پسوند شباهت و لیافت: حور دیس تندیس طاقدیس فرخاردیس
دیروز، روز گذشته وام که ادای آن را مدت معینی باشد
قریه، روستا و قصبه
کرم ابریشم
مردمک چشم
دیبا. توضیح: های دیبه ملفوظ است. یا دیبه خسروی جامه حریر پادشاهی، گنج سیم از گنجهای خسرو پرویز گنج دیبه
آسورانس
سنگ نگاشته ها، بت، تندیس، پیوکک اروسک، پیکره یونانی تازی گشته مرغابی سیاه
زن زشت رو و پست
ماه دی