جدول جو
جدول جو

معنی دیسع - جستجوی لغت در جدول جو

دیسع(دَ سَ)
شتر مادۀ سطبر یا بسیار نشخوارکننده. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیس
تصویر دیس
شبیه، نظیر، مثل، پسوند متصل به واژه به معنای مانند، برای مثال تندیس، خایه دیس، طاقدیس، یکی خانه کرده ست فرخاردیس / که بفروزد از دیدن او روان (فرخی - ۲۴۸)
بشقاب دراز و بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
صفحۀ غضروفی در بین مهره های ستون فقرات که حرکت مهره ها را آسان می کند و جا به جا شدن آن باعث ایجاد درد می شود، در پزشکی بیماری که در اثر جا به جا شدن و آسیب این بخش به وجود می آید، صفحۀ فولادی مدور در ماشین ها، در ورزش صفحۀ مدور چوبی یا پلاستیکی، با نواری فلزی و وزن دو کیلوگرم که ورزشکاران در میدان ورزش پرتاب میکنند
فرهنگ فارسی عمید
صفحه غضروفی که بین پیکر مهره های ستون فقرات قرار دارد و حرکت مهره ها را آسان میکند، این صفحه بطور طبیعی بوسیلۀ حلقه ای از بافت فیبروز در وسط دو مهره نگاهداری میشود، فرسوده یا پاره شدن پوشش فیبروزی باعث میگردد که غضروف دیسک به اطراف، کشیده شود و به بافتهای مجاور خود فشار وارد بیاورد و کشیده شدن غضروف دیسک به اطراف بر اعصاب و رانده شدن آن به عقب بر نخاع فشار وارد می آورد و در هر دو حالت موجب درد شدید میگردد، این کشیده شدن و رانده شدن غضروف را در اصطلاح پزشکی هرنی دیسکال یا دیسکوپاتی خوانند، (دائره المعارف فارسی)، صفحۀ آهنین مدور، قرص، در اصطلاح ورزش صفحه ای چوبین که در میانۀ طوقی فلزی جای داده شده است و آن را در میدان ورزش کاران پرتاب کنند
لغت نامه دهخدا
(تَ غَلْ لُ)
راندن. (از منتهی الارب). دفع. دسر. (از اقرب الموارد) ، سپوختن. (تاج المصادر بیهقی) ، قی نمودن. (از منتهی الارب). بیرون انداختن قی خویش را. (از اقرب الموارد) ، بیرون انداختن آنچه در دهان است. (از اقرب الموارد) ، پر کردن. (از منتهی الارب). مملو ساختن ظرف را. (از اقرب الموارد) ، بند ساختن سوراخ را در یک بار. (از منتهی الارب). بستن و سد کردن سوراخ را به یک باره. (از اقرب الموارد) ، پوشیده شدن رگ در گوشت. (منتهی الارب). مخفی شدن رگ در گوشت. (از اقرب الموارد) ، بخشیدن. (از منتهی الارب). بسیار عطا کردن. (از اقرب الموارد). عطا دادن. (المصادرزوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، برآوردن شتر نشخوار رااز شکم به دهان به یکباره. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نشخوار برآوردن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
پستان. (قاموس) پستان. لغت عراقی است. (منتهی الارب). ثدی. (ناظم الاطباء) ، حمله و سر پستان، پیزر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ دیسه. (منتهی الارب). رجوع به دیسه شود
لغت نامه دهخدا
بنابروایت طبری (چ لیدن ص 154) نام فرزند سیامک است، (از حاشیۀ تاریخ سیستان ص 3 چ بهار)
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است دخیل بمعنای گیاههایی که در آب روید و از آن حصیر سازند، (از معجم الوسیط)، اسل، سمار، نی بوریا، سخونوس الاجامی، کولان، (یادداشت مؤلف)، و انما الفرق بینه (بین البردی) و بین القرطاس المحرق ان البردی والدیس المحرق اضعف من القرطاس المحرق، (ابن البیطار ص 87 ص 15 ج 1)، و لکلرک دیس را به ژنک در اینجا ترجمه کرده است
جمع واژۀ دیسه، (تاج العروس)، رجوع به دیسه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ)
به لغت نوبی به معنی سپید است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بن گردن. (منتهی الارب). محل پیوند گردن به کاهل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی از دهستان حومه بخش رامسر شهرستان شهسوار با 420 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
ابن ابراهیم کردی ملقب به ابوسالم. مادرش دختر یکی از رؤسای قبائل کرد آذربایجان و پدرش از اصحاب هارون الشاری حاکم آذربایجان بود. چون هارون شاری بقتل رسید و آذربایجان را یوسف بن ابوالساج تصرف نمود دیسم به او پیوست و مقام و منصبی بدست آورد بعد از ابوالساج نیز آذربایجان را بتصرف خویش درآورد. دیسم خارجی مذهبی بود و اغلب سربازان وی را اکراد و عده ای از دیلمیان وشمگیری تشکیل میدادند. وزیر او ابوالقاسم علی بن جعفر از مردم آذربایجان و از داعیان باطنیه (اسماعیلیه) بود. مرزبان بن محمد بن مسافر برای تصرف آذربایجان با دیسم درآویخت دیسم به ارمینیه گریخت مجدداً با سپاهی در خارج شهر تبریز با مرزبان گلاویز شد اما باز شکست خورد و به اردبیل گریخت و پس از محاصرۀ طولانی تن بصلح داد آنگاه در سال 342 هجری قمری دیسم به بغداد نزد معزالدوله رفت و از وی برای مقابله با مرزبان کمک خواست و چون مأیوس گردید بموصل نزد ناصرالدین بن حمدان رفت و او نیز دیسم را نا امید گرادنید و از آنجا نزد سیف الدوله بشام رفت و تا سال 344 هجری قمری در آنجا بماند ولی بنا بدعوت اکراد مجدداً به آذربایجان بازگشت و پس از شکست از مرزبان به ارمینیه گریخت و بحاکم آن دیارپناهنده شد و حاکم ارمینیه بسبب ترس از مرزبان دیسم را تسلیم وی نمود و مرزبان او را بزندان افکند و چشمش را کور نمود و پس از مرگ مرزبان توسط طرفداران مرزبان بقتل رسید. (از کامل ابن الاثیر ج 8 ص 150، 198)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ)
روباه. (از تاج العروس) (منتهی الارب) ، بچۀ روباه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچۀ روباه از ماده سگ، بچۀ گرگ از ماده سگ. (از تاج العروس) (منتهی الارب) ، مشفق و رفیق کار. داسم. (از تاج العروس) ، خرس و یا بچۀ خرس. (از تاج العروس) (منتهی الارب) ، بچۀ زنبور. (از تاج العروس). چوزۀ زنبور. (منتهی الارب) ، تاریکی، سیاهی، نباتی است. (از تاج العروس) (منتهی الارب). نباتی است که آن را تاج خروس گویند. بستان افروز. بستان اپروز. (ناظم الاطباء) (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بیشۀ بسیاردرخت. ج، دیس و دیس. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بمعنی دیس و دس. (انجمن آرا). بمعنی شخص. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ سَ)
جای فراخ، مرد آزمند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ سَ)
صاحب سجلماسه از خاندان مدرار که عبیدالله مهدی امام و پیشوای علویان افریقا یا مؤسس سلسلۀعبیدیان را به امر خلیفۀ عباسی زندانی کرد. رجوع به مقدمۀ ابن خلدون ص 11 و کامل ابن اثیر ج 8 ص 18 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دسع
تصویر دسع
راندن، هراشیدن (هراش قی)، پر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیس
تصویر دیس
شبیه، مانند، همتا بشقاب دراز و بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته لاروس دیسه سپید درخشان، سینی سیمی، روشنایی، بیابان فراخ، سپید موی، آوند، پیمانه، راه دراز، تالاب پر
فرهنگ لغت هوشیار
صفحه غضروفی که بین مهره های ستون فقرات قرار دارد و حرکت مهره ها را آسان میکند، این صفحه بطور طبیعی بوسیله حلقه ای ار بافت فیروز در وسط دو مهره نگاهداری میشود و نیز بمعنی صفحه آهنی گرد بشکل قرص هم گویند فرانسوی گرده صفحه ای آهنین مدور قرص، صفحه ای چوبین که در میان طوقی فلزی جای داده شده و آنرا در میدان وزرش پرتاب کنند، بشقاب دراز و بزرگ دیس
فرهنگ لغت هوشیار
رنگ لون، شبیه نظیر: بی دیس (بی نظیر)، پسوند شباهت و لیافت: حور دیس تندیس طاقدیس فرخاردیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیس
تصویر دیس
رنگ، لون، شبیه، نظیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیس
تصویر دیس
پسوند شباهت و لیاقت، طاقدیس، تندیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیسک
تصویر دیسک
هر نوع صفحه گرد و تخت آهنین، صفحه ای گرد و غضروفی در میان مهره ها که جابه جایی آن ایجاد درد می کند، نوعی صفحه گرد با وزنی حدود دو کیلوگرم که در ورزش پرتاب دیسک از آن استفاده می کنند، حافظه جانبی کامپیوتر برای نگه داری سیستم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیسه
تصویر دیسه
شکل
فرهنگ واژه فارسی سره