جدول جو
جدول جو

معنی دیرگاهی - جستجوی لغت در جدول جو

دیرگاهی
مدتی مدید، منسوب به دیرگاه، مدتی طویل، مقابل زودگذار، (یادداشت مؤلف) :
به کوه اندرون ماندۀ دیرگاهی
به سنگ اندرون زادۀ باستانی،
فرخی،
، قدیم، دیرینه:
بگفت این و پس هر دو برخاستند
غم دیرگاهی ز دل کاستند،
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درگاهی
تصویر درگاهی
آستانه، حداقل میزان لازم برای تحریک یک عصب حسی مثلاً آستانهٴ شنوایی، قطعۀ زیرین چهارچوب در یا پنجره، نقطۀ آغاز یک عمل مثلاً در آستانهٴ ازدواج، آستان، زن، همسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
زمان دیر، زمان قدیم، از مدت دراز، دیروقت، بی موقع، دیرگاهان، دیرگهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرماهی
تصویر شیرماهی
ماهی بزرگ، نوعی ماهی بزرگ، ماهی عنبر، کاشالوت، نوعی صدف که از آن تکمه درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشگاهی
تصویر پیشگاهی
در پیشگاه بودن، آنکه در پیشگاه قرار دارد، پیشوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرگهان
تصویر دیرگهان
دیرگاه، زمان دیر، زمان قدیم، از مدت دراز، دیروقت، بی موقع، دیرگاهان، دیرگهان
فرهنگ فارسی عمید
زمانی دراز. زمان طولانی و ممتد از زمان معلوم. (یادداشت مؤلف) :
تو از دیر گاهست با گنج خویش
گزیدستی از بهر ما رنج خویش.
فردوسی.
نقل با باده بود باده دهی نقل بده
دیرگاهست که این رسم نهاد آنکه نهاد.
فرخی.
خزیمه دیرگاه زن نکرد که نمی یافت اندر خور خویش. (تاریخ سیستان). دیرگاه برنیامد تا دیدم که بیاوردند او را در پاره ای جل. (تاریخ سیستان). دیرگاه برنیامد که بفرمان عبدالملک معزول شد. (تاریخ سیستان). دیرگاه حرب کردند آخر حصار بستد. (تاریخ سیستان).
دیرگاهی است تا لباس کرم
بهر قد بشر ندوخته اند.
خاقانی.
دیرگاهست کز ولایت خویش
دورم از کار و از کفایت خویش.
نظامی.
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست
دیرگاهی است کز این جام هلالی مستم.
حافظ.
روزی پیره زنی بیامد و در دست و پای او افتاد و بسی گریست که پسری دارم که از من غایب است دیرگاه است و مرا طاقت فراق نماند از بهر خدای دعایی بگوی... (تذکرهالاولیاء عطار). وچون کشته باشد [افعی را بنگرند اگر... تا دیرگاه حرکت میکند نیک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، مدت زمانی دراز
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
زمان قدیم، زمان دیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرکاری
تصویر دیرکاری
تنبلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر گاه
تصویر دیر گاه
زمان قدیم مدت دراز، دیر وفت بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
ز جهل تو اکنون همی جان دانا کند پیشکار ترا پیشکاری. (ناصرخسرو)، نایبی مباشری مباشرت، ریاست دارایی ایالت (استان)، عمل مقدماتی تنقیه ولاروبی قنات، (کفاشی) کشیدن رویه و دوختن رویه کفشی را. حالت و کیفیت شخص در پیشگاه جلوس در پیشگاه ریاست پیشوایی: این علم اگر حاضرست پیشت یزدان بتو دادست پیشگاهی. (ناصرخسرو)، پادشاهان سلطنت: نخستین کیومرث آمد بشاهی گرفتش در بگیتی پیشگاهی. (مسعودمروزی)، آنچه روزه دار در وقت افطار خورد مقابل سحر گاهی
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی از ماهی که از دندان آن دسته کارد و چاقو می سازند، سنگ صدفی نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادگاهی
تصویر دادگاهی
مجبور به حضور در دادگاه برای محاکمه شدن
فرهنگ فارسی معین
تورفتگی در یک دیوار از کف زمین تا بلندی قد انسان به صورت اشکاف یا دولابچه بدون در
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
زمان قدیم، دیروقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرگاه
تصویر دیرگاه
مدت مدید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
Afternoon
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
de l'après-midi
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پای در، درگاه، در آستانه ی در، پادری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
दोपहर का
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
öğleden sonra
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
午後の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
下午的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
אחר הצהריים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
오후의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
namiddag
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
дневной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
pomeridiano
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
vespertino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
vespertino
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
popołudniowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
післяобідній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
nachmittäglich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عصرگاهی
تصویر عصرگاهی
alasiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی