حلقۀ زه و وتر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حلقۀ زه کمان که در فرضه افکنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دوالی که بدان زه کمان را پیوند کنند، پاره ای ازرسن و جز آن که بدان تنگ اسپ و شتر را اگر کوتاه باشد پیوند نمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
حلقۀ زه و وتر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حلقۀ زه کمان که در فُرضه افکنند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دوالی که بدان زه کمان را پیوند کنند، پاره ای ازرسن و جز آن که بدان تنگ اسپ و شتر را اگر کوتاه باشد پیوند نمایند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
پول ایدرین موریس، فیزیکدان انگلیسی (1902م. -1984م.) بجهت کارهایش در بسط نظریۀ هایزنبرگ در مکانیک کوانتوم در جایزۀ 1933 نوبل در فیزیک با شرودینگرسهیم شد. نظریه ای در باب الکترون آورد (1928م.) و وجود پوزیترون را پیش بینی کرد (1931م.). کتاب اصول مکانیک کوانتوم (1930 میلادی) از اوست. در 1952 انجمن سلطنتی پیشرفت علوم در لندن مدال انجمن را بجهت کارهای وی در میدانهای برقاطیسی، ذرات جزئی ماده و نظریۀ کوانتوم به او اعطا نمود. (از دائره المعارف فارسی)
پول ایدرین موریس، فیزیکدان انگلیسی (1902م. -1984م.) بجهت کارهایش در بسط نظریۀ هایزنبرگ در مکانیک کوانتوم در جایزۀ 1933 نوبل در فیزیک با شرودینگرسهیم شد. نظریه ای در باب الکترون آورد (1928م.) و وجود پوزیترون را پیش بینی کرد (1931م.). کتاب اصول مکانیک کوانتوم (1930 میلادی) از اوست. در 1952 انجمن سلطنتی پیشرفت علوم در لندن مدال انجمن را بجهت کارهای وی در میدانهای برقاطیسی، ذرات جزئی ماده و نظریۀ کوانتوم به او اعطا نمود. (از دائره المعارف فارسی)
نام یکی دهستانهای بخش گیلان غرب شهرستان شاه آباد. این دهستان در شمال باختری گیلان واقع شده است. درۀ دیره بین کوه دانه خشک و کوه بازی... واقع شده است. تابستان اکثر سکنۀ دهستان برای تعلیف احشام خود به حدود ییلاق هوکانی و درکه واقع در جنوب بخش کرند میروند. از 15 آبادی تشکیل شده است جمعیت آن در حدود 2000 تن و قراء مهم آن شهرک، جوب بالدار فسار و آب باریک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
نام یکی دهستانهای بخش گیلان غرب شهرستان شاه آباد. این دهستان در شمال باختری گیلان واقع شده است. درۀ دیره بین کوه دانه خشک و کوه بازی... واقع شده است. تابستان اکثر سکنۀ دهستان برای تعلیف احشام خود به حدود ییلاق هوکانی و درکه واقع در جنوب بخش کرند میروند. از 15 آبادی تشکیل شده است جمعیت آن در حدود 2000 تن و قراء مهم آن شهرک، جوب بالدار فسار و آب باریک است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. واقع در 9 تا 14 هزارگزی باختر کرمانشاه و 2 الی 5 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرمانشاه به شاه آباد، با 740 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و قنوات. تابستان از راه شوسه اتومبیل می توان برد. این ده در شش محله بفاصله یک الی 3 هزار گز واقع است که نام آنها بقرار ذیل است: درکۀ غلامعلی، درکۀ چشمه سعید، درکۀ محمدعلی، درکۀ خلیفه قلی، درکۀ حسن خان، درکۀ ملاعلی کرم، و بترتیب سکنۀ آنها 120، 700، 150، 90، 110، 200 تن است و فقط درکۀ ملاعلی کرم باغ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) از: در، مخفف دره + که (ک / ک ) علامت تصغیر، و آن نام قریه ای است کوهستانی به شمال غربی تهران نزدیک اوین. (یادداشت مرحوم دهخدا). اسم دره ای است از کوه شمیران در بلوک شمیران تهران که قرای آن درکه و اوین و در جنوب آنها ونک است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
دهی است از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. واقع در 9 تا 14 هزارگزی باختر کرمانشاه و 2 الی 5 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرمانشاه به شاه آباد، با 740 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و قنوات. تابستان از راه شوسه اتومبیل می توان برد. این ده در شش محله بفاصله یک الی 3 هزار گز واقع است که نام آنها بقرار ذیل است: درکۀ غلامعلی، درکۀ چشمه سعید، درکۀ محمدعلی، درکۀ خلیفه قلی، درکۀ حسن خان، درکۀ ملاعلی کرم، و بترتیب سکنۀ آنها 120، 700، 150، 90، 110، 200 تن است و فقط درکۀ ملاعلی کرم باغ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) از: دَرَ، مخفف دره + که (ک َ / ک ِ) علامت تصغیر، و آن نام قریه ای است کوهستانی به شمال غربی تهران نزدیک اوین. (یادداشت مرحوم دهخدا). اسم دره ای است از کوه شمیران در بلوک شمیران تهران که قرای آن درکه و اوین و در جنوب آنها ونک است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
درکه. منزلت، هرگاه نزول آن در نظر گرفته شود و بادر نظر گرفتن صعود آن درجه خواهد بود. ج، درکات. و درکات النار منازل اهل آتش و جهنم است، و گویند الجنه درجات و النار درکات. (از اقرب الموارد). پایۀ زیرین و طبقۀ دوزخ. (غیاث) (ناظم الاطباء) : بدانم که با این مشتی خاک لطف خداوندی چه فضلها کرده و از کدام درکه به کدام درجه رسانیده. (مرصاد العباد). لظی، درکه ای در دوزخ. (ترجمان القرآن جرجانی)
درکه. منزلت، هرگاه نزول آن در نظر گرفته شود و بادر نظر گرفتن صعود آن درجه خواهد بود. ج، دَرَکات. و درکات النار منازل اهل آتش و جهنم است، و گویند الجنه درجات و النار درکات. (از اقرب الموارد). پایۀ زیرین و طبقۀ دوزخ. (غیاث) (ناظم الاطباء) : بدانم که با این مشتی خاک لطف خداوندی چه فضلها کرده و از کدام درکه به کدام درجه رسانیده. (مرصاد العباد). لظی، درکه ای در دوزخ. (ترجمان القرآن جرجانی)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 52 هزار و پانصدگزی باختر مهاباد و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ خانه به نقده با 276 تن سکنه. آب آن از رود خانه لاوین و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. واقع در 52 هزار و پانصدگزی باختر مهاباد و 2 هزارگزی خاور راه شوسۀ خانه به نقده با 276 تن سکنه. آب آن از رود خانه لاوین و راه آن ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری گهواره با 100 تن سکنه. آب آن از سراب و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد، واقع در 24 هزارگزی شمال خاوری گهواره با 100 تن سکنه. آب آن از سراب و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
مخفف دیرگاه. مدتی طویل: اگرچه دیرگه از خدمت تو بودم دور نرفته بودم جایی که عیبی آید از آن. فرخی. بدی دیر گه کان کمان پیش شاه کشیدستمی بر امید تو ماه. اسدی. - از دیرگه باز، از زمانی دراز. از مدتی پیش: درست از گمان من این شاه اوست کش از دیرگه باز داری تو دوست. اسدی. از آن گریم که جسم و جان دمساز بهم خو کرده اند از دیرگه باز. نظامی. بشمشیر از تو بیگانه نگردم که هست از دیرگه باز آشنایی. سعدی. - تا دیرگه، تا مدتی طویل: من در آن بیخود شدم تا دیرگه چونکه با خویش آمدم من از وله. مولوی
مخفف دیرگاه. مدتی طویل: اگرچه دیرگه از خدمت تو بودم دور نرفته بودم جایی که عیبی آید از آن. فرخی. بدی دیر گه کان کمان پیش شاه کشیدستمی بر امید تو ماه. اسدی. - از دیرگه باز، از زمانی دراز. از مدتی پیش: درست از گمان من این شاه اوست کش از دیرگه باز داری تو دوست. اسدی. از آن گریم که جسم و جان دمساز بهم خو کرده اند از دیرگه باز. نظامی. بشمشیر از تو بیگانه نگردم که هست از دیرگه باز آشنایی. سعدی. - تا دیرگه، تا مدتی طویل: من در آن بیخود شدم تا دیرگه چونکه با خویش آمدم من از وله. مولوی
رانده از صید و جز آن. (منتهی الارب). ’طریده’ و شکار رانده شده (و آن را به تفاؤل چنین نامیده اند از لغت ’ادراک’، دست یافتن شکارچی بر آن). (از اقرب الموارد)
رانده از صید و جز آن. (منتهی الارب). ’طریده’ و شکار رانده شده (و آن را به تفاؤل چنین نامیده اند از لغت ’ادراک’، دست یافتن شکارچی بر آن). (از اقرب الموارد)