جدول جو
جدول جو

معنی دیرکاذی - جستجوی لغت در جدول جو

دیرکاذی
(دَ رِ)
دیری در حران. این دیر متعلق به نصرانیان نیست بلکه دیر صابئیان است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
صاحب دیر، دیرنشین، برای مثال گفت کای کهنه پیر دیرانی / چیست این کسوت مسلمانی (جامی۱ - ۲۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
مدتی مدید، منسوب به دیرگاه، مدتی طویل، مقابل زودگذار، (یادداشت مؤلف) :
به کوه اندرون ماندۀ دیرگاهی
به سنگ اندرون زادۀ باستانی،
فرخی،
، قدیم، دیرینه:
بگفت این و پس هر دو برخاستند
غم دیرگاهی ز دل کاستند،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
منسوب به دیر. ساکن دیر. (تاج العروس). صاحب دیر. (منتهی الارب). خداوند دیر. (مهذب الاسماء). راهب. دیرنشین. (یادداشت مؤلف) :
ملک بودلف شهریار زمین
جهاندار دیرانی پاکدین.
اسدی.
ز کس یاد این گنج بر دل میار
جز از شاه دیرانی شهریار.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(صُ دَ / دِ)
دیرپا، که دیر پاید، که بسیار پاید، بادوام، که عمری طویل دارد، که بسیار ماند زماناً، که زود از میان نشود، که بسی برجای ماند، (یادداشت مؤلف) :
کند کم درین رستۀ دیرپای
نکوهنده لاف فروشنده رای،
زینتی،
از عدل دیر پای بود ملک بر ملوک
عدل تو بر تودارد ملک تو دیرپای،
سوزنی،
آنکه بخمول راضی گردد اگر چه چون برگ انار دیر پاید نزدیک اهل مروت وزنی نیارد، (کلیله و دمنه)،
کیست در این دایرۀ دیرپای
کو لمن الملک زند جز خدای،
نظامی،
شنیدم که آن جنبش دیرپای
هنوز اندر آن تخت مانده بجای،
نظامی،
کوه به آهستگی آمد بجای
از سر آنست چنین دیرپای،
نظامی،
درخت از پی آن بود دیرپای
که پاش از سکونت نجنبد ز جای،
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
از رستاق ساوه و جزستان قم. (تاریخ قم ص 116)
لغت نامه دهخدا
(دَ پَ)
از دهات لیتکوه آمل مازندران. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 113 و ترجمه آن ص 153). دهی است از دهستان پائین خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 12 هزارگزی باختر آمل، با 250 تن سکنه. آب آن از چشمه و نهر محلی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
کنایه از دنیاست:
شبی رخ تافته زین دیر فانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
صفت و حالت دیرپا، دوام
لغت نامه دهخدا
(رْ)
صفت دیریاب. کم یابی. ندرت. شذوذ، کندی. بلادت. دیرفهمی. رجوع به دیریاب شود
لغت نامه دهخدا
(رْ)
صفت دیریاز. طول مدت. درازی مدت:
در امل تا دیریازی و درازی ممکن است
چون امل بادا ترا عمر دراز دیریاز.
سوزنی.
رجوع به دیریاز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
عمل دیم کار، زراعت دیم. دیمی کاری
لغت نامه دهخدا
می نماید که منسوب به جایی یا چیزی باشد: و میفرمودند بر خدمت مولانا بهاءالدین دیکرانی علیه الرحمه حدیث خوانده بودم. (انیس الطالبین ص 31)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 57/5 هزارگزی باختر مهاباد و 5هزارگزی باختر شوسۀ خانه به نقده، کوهستانی، سردسیر، سالم، دارای 61 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصولات آنجا غلات و توتون و حبوبات شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
حمیدالدین. یکی از شعرای دورۀ سلجوقی است که در رباعی زیر مورد هجو علی شطرنجی شاعر زمان خود قرار گرفته است:
خیرکافی چو ناصرخسرو
کرد خود را لقب حمیدالدین
لقب آن بر این چگونه سزد
که گه آن به از محاسن این.
(از لباب الالباب چ قزوینی ج 2 ص 202)
لغت نامه دهخدا
سپوزکاری، (یادداشت مؤلف)، تنبلی: رنگ وروی خداوند مزاج سرد بسپیدی و کبودی گراید همچون رنگ ارزیز و کسلانی و دیرکاری اندر وی پدید آید، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، صداع بلغمی هفت نوع است یکی گرانی سرو چشم دوم کسلانی و دیرکاری، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیرکاری
تصویر دیرکاری
تنبلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرکاری
تصویر قیرکاری
گژف کاری گژف اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرپای
تصویر دیرپای
پایدار، بادوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
((دَ))
منسوب به دیر، دیرنشین
فرهنگ فارسی معین
نردبان گالشی تک پایه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قدیم و باستانی ایالت گرگان که مرکز آن هم به همین نام
فرهنگ گویش مازندرانی
از خاندان های ساکن در روستای ناندل دلارستاق آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان پایین خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل، از توابع
فرهنگ گویش مازندرانی