تخت که پایۀ شیر دارد، که از عاج بود، تخت که پایه های آن مانند پنجه های شیر ساخته شده باشد، (یادداشت مؤلف) : فرودآمد ز بام اندرسرایش نشست اندر سریر شیرپایش، (ویس و رامین)، ز تخت شیرپا اندرکشیدش میان خاک و خاکسترکشیدش، (ویس و رامین)
تخت که پایۀ شیر دارد، که از عاج بود، تخت که پایه های آن مانند پنجه های شیر ساخته شده باشد، (یادداشت مؤلف) : فرودآمد ز بام اندرسرایش نشست اندر سریر شیرپایش، (ویس و رامین)، ز تخت شیرپا اندرکشیدش میان خاک و خاکسترکشیدش، (ویس و رامین)
دیرپا، که دیر پاید، که بسیار پاید، بادوام، که عمری طویل دارد، که بسیار ماند زماناً، که زود از میان نشود، که بسی برجای ماند، (یادداشت مؤلف) : کند کم درین رستۀ دیرپای نکوهنده لاف فروشنده رای، زینتی، از عدل دیر پای بود ملک بر ملوک عدل تو بر تودارد ملک تو دیرپای، سوزنی، آنکه بخمول راضی گردد اگر چه چون برگ انار دیر پاید نزدیک اهل مروت وزنی نیارد، (کلیله و دمنه)، کیست در این دایرۀ دیرپای کو لمن الملک زند جز خدای، نظامی، شنیدم که آن جنبش دیرپای هنوز اندر آن تخت مانده بجای، نظامی، کوه به آهستگی آمد بجای از سر آنست چنین دیرپای، نظامی، درخت از پی آن بود دیرپای که پاش از سکونت نجنبد ز جای، امیرخسرو
دیرپا، که دیر پاید، که بسیار پاید، بادوام، که عمری طویل دارد، که بسیار ماند زماناً، که زود از میان نشود، که بسی برجای ماند، (یادداشت مؤلف) : کند کم درین رستۀ دیرپای نکوهنده لاف فروشنده رای، زینتی، از عدل دیر پای بود ملک بر ملوک عدل تو بر تودارد ملک تو دیرپای، سوزنی، آنکه بخمول راضی گردد اگر چه چون برگ انار دیر پاید نزدیک اهل مروت وزنی نیارد، (کلیله و دمنه)، کیست در این دایرۀ دیرپای کو لمن الملک زند جز خدای، نظامی، شنیدم که آن جنبش دیرپای هنوز اندر آن تخت مانده بجای، نظامی، کوه به آهستگی آمد بجای از سر آنست چنین دیرپای، نظامی، درخت از پی آن بود دیرپای که پاش از سکونت نجنبد ز جای، امیرخسرو
ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان در 58هزارگزی جنوب خاوری سعیدآبادو 5 هزارگزی شمال راه فرعی بافت سیرجان واقع و سکنۀ آن 9 تن است، مزارع بیدجعفری، شاه ولی، شریف آباد شیک جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان در 58هزارگزی جنوب خاوری سعیدآبادو 5 هزارگزی شمال راه فرعی بافت سیرجان واقع و سکنۀ آن 9 تن است، مزارع بیدجعفری، شاه ولی، شریف آباد شیک جزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
زیرپای، مطیع و فرمانبردار، (ناظم الاطباء)، - زیرپای آوردن، در دو شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی پریدن و پیمودن و بمجاز تصرف کردن، در اختیار گرفتن آمده است: که سودابه را باز جای آورند سراپرده را زیرپای آورند، فردوسی، همه مرز را زیرپای آوریم مراد دل خود بجای آوریم، فردوسی، ، باجگزار وذمی، پاپوش و کفش، (ناظم الاطباء)، - زیرپا آوردن ادیم یمن، عبارت از حاجیان که بعد از ادای حج کفش در پا کنند، (آنندراج)، رجوع به زیرپایی شود
زیرپای، مطیع و فرمانبردار، (ناظم الاطباء)، - زیرپای آوردن، در دو شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی پریدن و پیمودن و بمجاز تصرف کردن، در اختیار گرفتن آمده است: که سودابه را باز جای آورند سراپرده را زیرپای آورند، فردوسی، همه مرز را زیرپای آوریم مراد دل خود بجای آوریم، فردوسی، ، باجگزار وذمی، پاپوش و کفش، (ناظم الاطباء)، - زیرپا آوردن ادیم یمن، عبارت از حاجیان که بعد از ادای حج کفش در پا کنند، (آنندراج)، رجوع به زیرپایی شود