جدول جو
جدول جو

معنی دیربقا - جستجوی لغت در جدول جو

دیربقا
(بَ)
پرعمر. که دیر بماند. که دیر ایستد. که دیر زید:
لعل کو دیرزاد دیربقاست
لاله کامد سبک سبک برخاست.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلربا
تصویر دلربا
دل رباینده، کسی یا چیزی که به واسطۀ زیبایی خود دل انسان را برباید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیربا
تصویر شیربا
شیربرنج، خوراکی که از شیر، برنج، شکر و گلاب تهیه می شود، گرنج بشیر، شیروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیربا
تصویر زیربا
آشی که در آن زیره ریخته باشند، آش زیره، زیرباج، زیروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیروقت
تصویر دیروقت
دیرگاه، زمان دیر، زمان قدیم، بی موقع، بی هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، مدت دراز، زمان پیشین، عهد قدیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرپا
تصویر دیرپا
دیرپاینده، پایدار، بادوام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیربها
تصویر شیربها
بهای شیر، پول یا چیز دیگر که داماد در وقت ازدواج به پدر و مادر عروس می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیربوا
تصویر خیربوا
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، هیل، قاقله، شوشمیر، لاچی، هال
فرهنگ فارسی عمید
(دَ رِ بَ)
از توابع حلب مشرف بر عم ّ است و در آن راهبانی میباشند که کشتزارهائی دارند و دیری مشهور و قدیم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بهای شیر و قیمت شیر، انعامی که پس از بازگرفتن کودک از شیر به دایۀ وی می دهند. (ناظم الاطباء)، مزد دایگی و شیر که به کودک دهند: موسی را به وی [به مادر موسی] دادند [فرعون و زنش] و اقرار کردند که هر ماهی دویست دینار شیربها به او بدهند. (قصص الانبیاء)، آنچه از قماش و زر و گوهر و سیم که در هنگام عروسی از خانه داماد به خانه عروس فرستند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از غیاث) (از برهان). پول نقدی که خانوادۀ عروس از داماد گیرد:
اول بیار شیربهای عروس عقل
وآنگه ببر قبالۀ اقبال رایگان.
خاقانی.
عروس عافیت آنگه قبول کرد مرا
که عمر بیش بها دادمش به شیربها.
خاقانی.
دختری این مرغ به آن مرغ داد
شیربها خواهد از او بامداد.
نظامی.
طوفان درم به آسمان رفت
در شیربها سخن ز جان رفت.
نظامی.
بر عروسیش داد شیربها
با عروسش ز بند کرد رها.
نظامی.
، کابین. دست پیمان.مهر. صداق. صدقه، [ص د ق ] . (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
تقطیر. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ بَسْ سا)
این دژی است و دیر نیست، نصرانیهای نزدیک انطاکیه در آن سکونت دارند و این دژاز توابع حلب محسوب میشود. (از معجم البلدان ج 2)
لغت نامه دهخدا
تنگ بار، (یادداشت مؤلف)، کسی را گویند که مردم نزد او به دشواری بار یابند، (از برهان ذیل تنگ بار)، رجوع به تنگ بار شود
لغت نامه دهخدا
(دَ خُ)
رئیس دیر. (یادداشت مؤلف) :
در پذیرفتن اسلام بسی سال زدند
غازیان بر دبر دیرخدایت تکبیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(بُ)
هیل کوچک. قاقلۀ صغار. (ناظم الاطباء). خیربواء
لغت نامه دهخدا
(سَقْ قا)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 33هزارگزی جنوب قره آغاج و 57هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ مراغه بمیانه. کوهستانی، معتدل و دارای 110تن سکنه. آب آن از چشمه سارها. محصول آنجا غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیرپا
تصویر دیرپا
دائم و پاینده، پایدار، مداوم، بادوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، زمان پیشین
فرهنگ لغت هوشیار
انعامی که پس از باز گرفتن کودک از شیر به دایه وی می دهند، مزد دایگی و شیر به کودک دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بقا
تصویر بی بقا
ناپایدار گذرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروقت
تصویر دیروقت
زمان قدیم، بی موقع، بی هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرباز
تصویر دیرباز
زمان دور و دراز، زمان پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیربنا
تصویر زیربنا
((بَ))
مساحت ساختمان، زمینی که در آن ساختمان بنا شده است، اساس، بنیان، زیرساخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیربها
تصویر شیربها
((بَ))
پول یا چیز دیگر که داماد در وقت ازدواج به پدر و مادر عروس دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیربا
تصویر شیربا
شیربرنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلربا
تصویر دلربا
Adorable, Ravishing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نوعی گنجشک
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دلربا
تصویر دلربا
очаровательный , восхитительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دلربا
تصویر دلربا
liebenswert, hinreißend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دلربا
تصویر دلربا
чарівний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دلربا
تصویر دلربا
uroczy, olśniewający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دلربا
تصویر دلربا
可爱的 , 迷人的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دلربا
تصویر دلربا
adorável, deslumbrante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دلربا
تصویر دلربا
adorabile, affascinante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی