جدول جو
جدول جو

معنی دیرانجام - جستجوی لغت در جدول جو

دیرانجام
(اَ)
که دیر پایان پذیرد. که پایان گرفتنش زمان دراز گیرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
پایان، عاقبت، در آخر کار
سرانجام دادن: به پایان رساندن، تمام کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ اَ)
مرکّب از: در + انجام، در آخر. سرانجام. به آخر. بفرجام. باری
لغت نامه دهخدا
(دِ اَ)
کسی که مراد دل را به انجام می رساند. (ناظم الاطباء) ، که دل به او انجامد. که دل به اومنتهی شود. مطلوب. مقصود. غایت طلب دل:
به من ده دل انجام دخترت را
به من تازه کن نام و افسرت را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دَ رُنْ نَ)
دیری است بمصر در یکی از اعمال اشمونین. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
نه بوقت. دیروقت
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیرآب. آنکه انزال بدیر کند. (آنندراج) : حجاد، مرد دیرانزال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جوانی که دارای سینۀ پهن و کمر باریک باشد. (از آنندراج) (از غیاث) (ناظم الاطباء) :
باز دل برده ز من پرفن باتدبیری
شیراندام بتی نوچۀ کشتی گیری.
میرنجات (از آنندراج).
کدام دل که نشد صید این سیه چشمان
فغان ز هند و غزالان شیراندامش.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از درانجام
تصویر درانجام
سرانجام، بفرجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در انجام
تصویر در انجام
در آخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرهنگام
تصویر دیرهنگام
دیر وقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانزال
تصویر دیرانزال
دیر آبده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
عاقبت و آخر کار و پایان کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
((~. اَ))
عاقبت، پایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرانجام
تصویر سرانجام
آخر الامر، بالاخره، نهایتا، آخرکار، عاقبت، آخر زمان
فرهنگ واژه فارسی سره
آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت الامر، فرجام، مالا، نتیجه
متضاد: آغاز
فرهنگ واژه مترادف متضاد