جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با دیرهنگام

چارهنگام

چارهنگام
چهارهنگام. چهارفصل. چارموسم. بهار و تابستان و پائیز و زمستان. فصول اربعه، چهار وقت صبح و ظهر و عصر و شب
لغت نامه دهخدا

بی هنگام

بی هنگام
مُرَکَّب اَز: بی + هنگام، دیروقت. دیر، بی وقت. بی موقع. (ناظم الاطباء، (آنندراج)، نابهنگام:
خواب بی هنگامت از ره میبرد
ورنه بانگ صبح بی هنگام نیست.
سعدی.
مؤذن بانگ بی هنگام برداشت
نمیداند که چند از شب گذشتست.
سعدی.
امشب سبکتر میزنند این طبل بی هنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را.
سعدی.
- امثال:
زیان بهنگام بهتر از سود بی هنگام است.
- مرغ بی هنگام، کنایه از خروس که بی وقت بخواند، نظیر مَثَل خروس بی محل:
وز آن افسانه های خام گفتن
سخن چون مرغ بی هنگام گفتن.
نظامی.
دیو گوید بنگرید این خام را
سر برید این مرغ بی هنگام را.
مولوی.
و رجوع به خروس بی محل شود
لغت نامه دهخدا

دیرانجام

دیرانجام
که دیر پایان پذیرد. که پایان گرفتنش زمان دراز گیرد
لغت نامه دهخدا